یافتن پست: #شانه

saman
saman
کاش بودي!

که مرا درک کني...

کاش بودي!

که به حرف دل من گوش کني،

لحظه اي!

...

ثانيه اي!

باشي تو و سپس باز مرا ترک کني.

کاش مي شد که بيايي اينجا ،

نه براي همه ثانيه ها!

فقط! اندازه يک تنهايي.

(دوست) اي مرهم درد دل من ،

ياد تو گرمي سرد دل من ،

(دوست) اي حجم حضورت خالي ،

دست تو سبزي زرد دل من...

کاش بودي!

که سرم را بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت

و به دستي که نفهميدم چيست.

بکشي دست به موهاي پريشاني من.

کاش بودي که به تو تکيه کنم ،

پشت من باشي و حامي دلم ،

دست بر شانه من بگذاري ،

پر کني خانه خالي دلم...

کاش بودي!

که اميدم بخشي

در هجوم همه حادثه ها...

کاش بودي!

ولي افسوس که جايت خاليست،

جاي آن تکيه گه شانه من

و حضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:58
+6
saman
saman
در CARLO
دلم تنگ می شود،گاهی...

برای حرف های معمولی...

برای حرف های ساده...

برای چه هوای خوبی!

برای دیشب شام چه خورده ای؟

و چقدر خسته ام از "چرا؟"

...از" چگونه؟"

خسته ام از سوال های سخت،

پاسخ های پیچیده،

از کلمات سنگین،

...

فکر های عمیق،

پیچ های تند،

نشانه های با معنا،بی معنا...

دلم تنگ می شود؛

گاهی...

برای یک "دوستت دارم"ساده!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:16
+6
saman
saman
در CARLO
نبودی من برایت گریه کردم

برای غصه هایت گریه کردم

من امشب بغض تلخم را شکستم

نشستم بی نهایت گریه کردم

چو در پسکوچه های چشمم امشب

ندیدم رد پایت گریه کردم

تو کوهم بودی و هستی کجایی؟

که من برشانه هایت گریه کردم

بگو ای آسمان با او که امشب

به یادش پا به پایت گریه کردم

چو بودی گریه میکردی به حالم

نبودی من به جایت گریه کردم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 13:32
+6
binam
binam
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟!!!!
آنزمان که خبر مرگ مرا میشنوی
روی خندان تورا کاشکی میدیم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت
که مهم نیست زیاد
و تکان داد سرهم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر
میتوانی تو به زندگانی بخشی
یا بگیری از من آنچه را میبخشی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 00:56
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 18:50
+9
saman
saman
در CARLO
نبودی من برایت گریه کردم

برای غصه هایت گریه کردم

من امشب بغض تلخم را شکستم

نشستم بی نهایت گریه کردم

چو در پسکوچه های چشمم امشب

ندیدم رد پایت گریه کردم

تو کوهم بودی و هستی کجایی؟

که من برشانه هایت گریه کردم

بگو ای آسمان با او که امشب

به یادش پا به پایت گریه کردم

چو بودی گریه میکردی به حالم

نبودی من به جایت گریه کردم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 12:07
+5
saman
saman
در CARLO
کاش دليل اين همه سکوت را مي دانستم
من غرق در سکوتي سردم و تو در خنده هاي گرم چنان مستانه به سر مي بري که دگر هيچ يادي از کسي که ساليان سال تو را عاشقانه مي نگريست و صادقانه دوست داشت نمي کني
آري...
من دگر براي تو تمام شده ام و با رفتنت مرا از پيش تنهاتر کردي شايد تو اکنون خوشبخت باشي کاش مي دانستي که من آرزويي جز شاد بودنت ندارم
کاش...
اما تو رفتي و حتي براي احترام به تمامي روزهايي که در کنارم بودي نگاهي به نشانه عشق نکردي و من دوباره شکستم و اين بار آنقدر خرد شدم که ساده مي گويم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 09:38
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اما خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشته‌ات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می‌دهد که چگونه دعاکنی.»کودک سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیده‌ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می‌کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ »- «فرشته‌ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.»کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما راببینم، ناراحت خواهم بود.»خدواند لبخند زد و گفت:‌ «فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.»در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک می‌دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید.»خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:«نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کن
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:08
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
امروز به آنهایی می اندیشم که روی هایم #گریه کردند و نوبت من که شد شانه کردند...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 00:30
+4
saeed
saeed
ببوس مرا

بی خیالِ فرشته های روی شانه هایمان!

"آنها حَسودند"


شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون






جـــز " تـو "

تـــمام دنیـــا پــــر !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 19:49
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ