یافتن پست: #شب

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi

مردی برای تولد همسرش به شیرینی فروشی محل تلفن زد تا کیک او را سفارش دهد...

فروشنده پرسید که چه پیغام تبریکی روی کیک بنویسد ؟

مرد فکری کرد و گفت بنویسید : با اینکه داری پیرتر میشوی ولی هر روز بهتر میشوی

فروشنده پرسید چه جوری این پیغام را بنویسد ؟!

مرد گفت : خب، "با اینکه داری پیرتر میشوی" در بالا و "ولی هر روز بهتر میشوی" در پایین!

مهمانی شروع شد، پاسی از شب گذشته بود که کیک ارسال شد...

در جعبه کیک که باز شد مهمانها شوکه شدند ، چون روی کیک نوشته شده بود :

"با اینکه داری پیرتر میشوی در بالا ، ولی هر روز بهتر میشوی درپایین " !!!

{-33-}{-18-}



دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 18:36
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
شایدامشب سوزش این زخم ها راکم کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است پس بزن باران بزن شایدتوخاموشم کنی...........................


دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 17:29
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
@asalam

@NEGAR1992
شما دو تا چرا عکستون شبیه هم هست مخصوصا روسریهاتون {-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 15:12
+3
nanaz
nanaz

من سرم تو کار خودم بود داشتم خوندن نوشتن یاد می گرفنم[تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini1.jpg]


که یه روزی یه دختری رو دیدم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini2.jpg]


اون این شکلی بود [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini3.jpg]


ما با هم دوست شدیم و اوقات خیلی خوبی باهم داشتیم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini4.jpg]


من اونقدر دوسش داشتم که بهش هر چند وقت کادو میدادم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini5.jpg]


وقتی اون هدیه رو باز میکرد و از کادوم خوشش میومد اینجوری ذوق میکردم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  00%20%282%29.jpg]


در کنارش احساس خوشبختی و غرور میکردم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini7.jpg]


ما تقریبا همه شب ها با هم در حال گفتگو بودیم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini8.jpg]


همه اطرافیان بهمون حسودیشون میشد و اینجوری نگامون میکردن![تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini9.jpg]


همه چی خوب و عالی بود حتی فکر میکردم خوشبخت ترین آدم رو زمین هستم[تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini10.jpg]


 


اما وقتی روز عشق (ولنتاین) شد یواشکی تعقیبش کردم

و دیدم که اون گلی رو که من بهش دادم رو به یه پسره دیگه داد[تصویر:  03.gif]

[تصویر:  nini11.jpg]

[b]نمی خواستم باور کنم [تصویر:  03.gif]
[b][تصویر:  nini12.jpg]


من اینجوری شدم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini13.jpg]


و همچنان اینجوری بودم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini14.jpg]


سعی میکردم خودمو به بیخیالی بزنم و بهش فکر نکنم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  00.jpg]


 


کم کم داشتم فراموشش می کردم [تصویر:  03.gif]

سخت بود ولی تلاشمو میکردم [تصویر:  03.gif][تصویر:  nini15.gif]

بله … من موفق شدم! [تصویر:  03.gif]
آخرش تونستم اون دختر رو فراموش کنم [تصویر:  03.gif]
[تصویر:  nini16.jpg]


و در آخر …[تصویر:  03.gif]

نتیجه اخلاقی : هیچوقت خودتون رو اسیر و گرفتار این مسایل نکنید و بزارید تقدیر بهتری براتون رقم بزنه خود خدا

راستی اسم این چیزا عشق و عاشقی نیست…


Related posts:

دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 13:37
+8
sara
sara
در CARLO
هنوز برایت می نویسم
درست شبیه پسرکی نابینا که...
هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا میریزد..
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 10:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از این به بعد توی هیچ گروهی پست نمیذارم
بابا من  عاشق هیچ کس نیستم اینجا
تک تک بچه ها رو دوس دارمو براتون ارزش قائلم ولی سطح درک بعضیا در حد کرم خاکیه
انقدر چرند میگین واسه خودتون.شب ادمو خراب میکنین دیگه
شب خوش{-35-}
آخرین ویرایش توسط NEGAR1992 در [1392/07/7 - 22:48]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 22:47
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شش حقیقت در جهان :
.
.
.
.
.
.
.
.
1.شما نمیتوانید صابون در چشم خود بریزید
2.شما نمیتوانید تار های موی خود را بشمارید
3.شما نمیتوانید در حالی که زبون خود را در اوردید از بینی خود نفس بکشید
4.شما مورد سوم را انجام دادید
5.شما فهمیدید که قادرید این کارو انجام بدید ولی شبیه یه حیوان با وفا میشید
6.حالا هم لبخند زدی در حالی که سره کار رفتی دلت میخواد جِرم بدی ها ؟
:))))))))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 22:37
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلت با من هماهنگه نگاه ِ تو تو چشمام ِ
تنت با من میرقصه
همونی حسی که می خوامه
تو این دنیا واسه شبهام جز آغوشت پناهی نیست
با این حالی که من دارم
جز اینجا دیگه جایی نیست
همینجا باتو می مونم همینجا که هوا خوبه
نفس تو سینه میگیره
دلم واسه تو میکوبه
من یه دیوونه ــَم وقتشه عاقل شم
تو ته ِ.خوبی
حق بده عاشق شم
عمرم و گشتم تا که تو پیدا شی
هیچی نمیفهمم
فقط می خوام باشی
فقط می خوام باشی.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 15:27
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قهوه ی تلخ نبودنت

لبهای پوسیده روی فنجان

تب هذیان زده و نبض خواب الود...

و شعری یخ زده روی کاغذ...

اصلا

هوا زرد میشود

سرد میشود

و درد در هوای من می پیچد

نه صبح می بارد

و نه شب چکه میکند

من سودا زده، بی سامانم...!!!

می فهمی؟؟؟!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 15:13
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
اینایی که رنگ پوستشون تیره ست
اینایی که هیچکس دوسشون نداره
اینایی که معمولا شبا از خلوتشون بیرون میزنن
همینایی که جثه کوچیکی دارن اما خیلیا ازشون میترسن
اینایی که خدا دوتا بال بهشون داده
.
.
.
.
.
اینا سوسکن ، سریع با یه دمپایی بزنین روشون !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 13:18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ