یافتن پست: #شيطان

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

شب در بيارم ميخوري؟؟؟؟؟؟؟؟


.
.
.
.
شب در
گياهيست مقوي كه داراي خاصيت جوان سازي پوست و دوري از افكار شيطاني جوانان بي ادب ك همش فكر بد مي كنن!!!

دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 13:13
EHSAN
EHSAN
آغوشت … آنچنان پاي بندم به اين کيش که هزار شيطان نمي توانند لحظه اي ذره اي ايمانم را سست کنند
دیدگاه  •   •   •  1392/09/10 - 19:36
+5
be to che???!!
be to che???!!

بعله ما اینیم....{-45-}

زن به شيطان گفت : آيا آن مرد خياط را مي بيني ؟ ميتواني


 بروي وسوسه اش كني كه همسرش را طلاق دهد ؟



شيطان گفت : آري و اين كار بسيار آسان است



پس شيطان به سوي مرد خياط رفت و به هر طريقي سعي مي


 كرد او را وسوسه كند اما مرد خياط همسرش را بسيار دوست


 داشت و اصلا به طلاق فكر هم نمي كرد



پس شيطان برگشت و به شكست خود در مقابل مرد خياط


 اعتراف كرد



سپس زن گفت : اكنون آنچه اتفاق مي افتد ببين و تماشا كن



زن به طرف مرد خياط رفت و به او گفت 
:


 


چند متري از اين پارچه ي زيبا ميخواهم پسرم ميخواهد آن را به


 معشوقه اش هديه دهد پس خياط پارچه را به زن داد. سپس آن


 زن رفت به خانه مرد خياط و در زد و زن خياط در را باز كرد وآن زن


 به او گفت : اگر ممكن است ميخواهم وارد خانه تان شوم براي 


 اداي نماز ، و زن خياط گفت :بفرماييد،خوش آمديد



و آن زن پس از آنكه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق


 گذاشت بدون آنكه زن خياط متوجه شود و سپس از خانه خارج


 شد و هنگامي كه مرد خياط به خانه برگشت آن پارچه را ديد و


 فورا داستان آن زن و معشوقه ي پسرش را به ياد آورد و


 همسرش را همان موقع طلاق داد



سپس شيطان گفت : اكنون من به كيد و مكر زنان اعتراف مي
كنم


و آن زن گفت :كمي صبر كن



نظرت چيست اگر مرد خياط و همسرش را به همديگر


 بازگردانم؟؟؟!!!


شيطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟


آن زن روز بعدش رفت پيش خياط و به او گفت



همان پارچه ي زيبايي را كه ديروز از شما خريدم يكي ديگر


 ميخواهم براي اينكه ديروز رفتم به خانه ي يك زني محترم براي


 اداي نمازو آن پارچه را آنجا فراموش كردم و خجالت كشيدم


 دوباره بروم و پارچه را از او بگيرم و اينجا مرد خياط رفت و از


 همسرش عذرخواهي كرد و او را برگرداند به خانه اش.



و الان شيطان در بيمارستان رواني به سر ميبرد!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 14:45
+8
xroyal54
xroyal54
زن شيــــطان نيستـــــ..

زن جلـــــــوه زيبايي بي حــد خداونـــد استـــــ...

ميل انسان به بقـــــــا

ميل انسان به زندگــــــــــي

ميل انسان به زيبا پرستــــــــــي

ميل انسان به انســـــــــــــــــــــــــان

زن شيطان نيستـــــــ...

گوشه اي از هـــنر آفريــــنش استـــــــ.....

زن..عــــشق استــــــ....

يكــــ سرمايه ابــدي در جــــهان

خلاصـــه تمام مهربانـــــي هاي دنــــيا....

چشمهايتـــــــ را كه پاكــــــ كني از تمام هــوس هــا

نــــاز يكـــ زن را جوهر زنانگي او ميبيني،نه نيــــاز مردانگـــي خــود....



http://upload7.ir/images/79548334433636151597.jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 00:30
+7
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
پسر: عشقم يه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دختر:چشم ولي تو هم محض احتياط يه عکس از خواهرت واسم بفرست عجقم.. )
شيطان سرپا ايستاده بود سيگارش را خاموش کرد و کف مرتبي براي دخترزد
( پسر بدون معطلي عکس اون يکي دوست دخترش را واسه دختر فرستاد. )
بيچاره شيطون رو آورد به مصرف مواد مخدر و شيشه
( دختر: واي مرسي عزيزم.. الان عکسمو واست ايميل ميکنم و عکس دوستش را فرستاد.
پسرک خوشحال وقتي ايميلشو باز کرد عکس خواهرشو ديد.. )
هيچي ديگه داستان اين چت باعث شد
شيطان ادامه تحصيل بده بعد از ظهرها هم کلاس تقويتي گرفته( :|
دیدگاه  •   •   •  1392/07/7 - 20:45
+6
saman
saman
در CARLO

شيطان اعلام كرد تا می­توانيد گناه كنيد ............................ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


 سهمية سوخت آتش جهنم تموم شده!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 17:46
+3
saman
saman
در CARLO

حدودا 9 ساله بودم؛ تفريحم اين بود که وقتي جوراب پوشيدم، پامو روي فرش بکشم و به يه


نفر ديگه دست بزنم تا جرقه بزنه!!!


يه بار توي يه کتاب خوندم که اين کار رو با دمپايي ابري اگه انجام بدي،


جرقه ي قوي تري مي زنه. اين مطلب توي ذهنم مونده بود......


رفته بوديم خونه مادربزرگم عيد ديدني، ديدم کنار سالن يه دمپايي ابري هست.


يه مرتبه افکار شيطاني به سراغم اومد...


رفتم پوشيدم و عين مونگو? حدود نيم ساعت پامو رو زمين مي کشيدم!


بعد رفتم جلوي همه انگوشتمو زدم به نوک دماغ بابام!!!!


آنچنان جرقه اي زد..... که فکر کنم کل محل صداشو شنيدن!!


موهاي جفتمون عين برق گرفته ها سيخ شده بود و


همه مات و مبهوت نگاه مي کردن و نمي فهميدن چه اتفاقي افتاده!


از لحظات بعد از اون اتفاق؛ به علت ضربات سنگين وارد شده، چيزي يادم نمياد!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 10:04
+3
saman
saman
در CARLO
روزى ابليس (شيطان) در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده ، كنارى ايستاده است ، فرمود: اى ملعون ! تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟!

گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟

گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است ، من هر چه تلاش ‍ مى كنم 

اين خوى را از ايشان بگريم نمى توانم . فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت 

كرده كدام اند؟



1 هنگاميکه به هم مي رسند سلام مي کنند.

2 با هم مصافحه مي کنند.

3 براي هر کاري که مي خواهند انجام دهند 
ان شاالله مي گويند.

4 از گناه استغفار مي کنند.

5 تا نام حضرت محمد (ص) را مي شنوند صلوات مي فرستند.

6 ابتداي هرکاري بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند.

(منبع: انورالمجالس، ص40)

و آيا مي دانيد هنگامي که مي خواهيد اين پيام را به ديگران ارسال کنيد، شيطان سعي خواهد کرد تا شما را منحرف کند؟!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 15:50
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
محترم است !!! او کسی بود که فهميد " " ‌ی کردن ندارد
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 18:09
+3
xroyal54
xroyal54
شايد ميان اين همه نامردي بايد شيطان را بستاييم كه "دروغ" نگفت!!

"جهنم" را به جــــــــان خريد
امـــــــــــــــــــــــــــــــــــا

"تظاهر" به دوست داشتن "انســ ــان" نكرد!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 21:31
+5
صفحات: 1 2 3 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ