امید
دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
همواره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
حمید
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را
اینقدر دوست داری غم را چرا آف[!]؟ خداوند گفت:غم
را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می
شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد
sasan pool
سلام سلام سسسسسسسسسسسسسسسسلللللللاااااااااااااااااااااامممممممممممممم.
خوب هستین؟چه خبرا؟ردیفین؟میزونین؟چه میکنین؟مثل من که غمگین نیستین.ایشالله همیشه شاد باشید.