رضا
به شب تیره دگر رنگ سحر خواهم زد وندر این خرمن اندوه شرر خواهم زد این دل خسته به دریای سفر خواهم زد از غم هجر تو گر زرد شود چهره من رنگ سرخی به رخ از خون جگر خواهم زد نغمه ساز مرا در دل تو راه نبود بعد از این ساز دگر راه دگر خواهم زد بشوم عاشق و کتمان حقیقت نکنم جار در برزن و در کوی دگر خواهم زد
ebrahim
روزهای هفته را هم که گم کرده باشی، عصرهای جمعه را از غم و غربتش تشخیص خواهی داد ...
gha3m
در سینه دلی به وسعت غم دارم / بر زخم دلم نیاز مرهم دارم هر چیز برای خود فراهم کردم / در زندگی ام تو را فقط کم دارم . . . .
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای
رضا
شب چو بوسیدم لب گلگون او گشت لرزان قامت موزون او
mina_z
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم. ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت بر رویت می گستراندم. ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه که آسمان چشمهایت ابری می شد باریدن می گرفتم.
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای