یافتن پست: #فروخت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
سلامتی پسرا

فک میکنی پسرا خسته نشدن؟
همیشه به یه تیکه آهن فروخته شدن
وقتی پولی تو جیبشون نبوده محل سگم بهشون نذاشتن
از بیکاری از بی پولی
تفریحشون یدونه سیگاره و هفته ای یه بار اگه بشه مشروب تازه اونم با ترس و لرز
رو هرکی دس گذاشتن یا بچه مایه دارا ازشون گرفتنش یا یکی اومد از گذشته ننگین طرف واسشون تعریف کرد
بخدا اونام کم آوردن اما غرور مردونشون اجازه نمیده بیاین جار بزننن!

سلامتی همه پسرا که همه چی رو توو خودشون حبس میکنن...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:20
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

لحظه رفتنیست و خاطره ماندنی؛ تمام ادبیات عشق را به یک نگاه میفروختم
اگر
: لحظه ماندنی بود و خاطره رفتنی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 11:58
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

رویانیان: آقای تاج، ما اشتباه نمی‌کنیم/اجازه نمی‌دهم به انصاری‌فرد خدشه‌ای وارد شود



ادامه مطلب در دیدگاه




 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 00:49
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است

این خبر درکوچه های شهر ما پیچیده است

دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت

گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است

عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم

عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است

عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد

عابری این تابلو را دورمیدان دیده است

یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است

چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است

می روم از شهر این دل سنگهای کور دل

یک نفر بر ریش ما دل ریشها خندیده است ....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:08
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

برایم مداد بیاور مداد سیاه می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم! یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند! یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم شخم بزنم وجودم را … بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا! یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم! نخ و سوزن هم بده، برای زبانم می‌خواهم … بدوزمش به سق … اینگونه فریادم بی صداتر است! قیچی یادت نرود، می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم! پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزی! مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت. می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود ! صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر! می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب، برچسب فاحشه می‌زنندم بغضم را در گلو خفه کنم! یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد، فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند، به یاد بیاورم که کیستم! ترا به خدا … اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند برایم بخر … تا در غذا بریزم ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم ! سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند، بیاویزم به گردنم … و رویش با حروف درشت بنویسم: من یک انسانم من هنوز یک انسانم من هر روز یک انسانم

دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 02:53
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.

تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 15:35
+6
مهسا
مهسا
را دار زدند به جرم


با پرنده..!!!


که مبادا تاراج مزرعه را به ای فروخته باشد..


راست میگفت سهراب


" اینجا قحطی است "


دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 14:50
+6
-1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


گر کبریت فروش شوم ، کتاب هم خواهم فروخت به پای قصه ها سوختن ، چه گرما که نمی دهد !!!


دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 17:19
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
عشق یعنی شاعری دل سوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 14:47
+6
saqar
saqar
در CARLO
چندتا از درغ هاي مشهورمون

. فقط امضاي رئيس مونده


. اين لباس جنسش ترك اصله


. به چشم خواهري ميبينمش


. همه بچه ها خوشگلن


. از فكر تو تا خود صبح بيدار بودم


. اين آخرين سيگاريه كه ميكشم


. منو تو جوونيام نديدي


. اين بهترين كادوييه كه تو زندگيم گرفتم


. مرسي من نميخورم، رژيم دارم


. از اين همه يه دونه مونده، همش رو فروختم


. عموم فوت كرده بود نتونستم بيام


. مادر نزاييده كسي رو كه چپ نگام كنه


. خونه رو تخليه كنين پسرم ازدواج كرده


. شما فرم رو پر كنين ما باهاتون تماس ميگيريم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 16:27
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ