یافتن پست: #فروخت

saman
saman
در CARLO
مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار ، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند . 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه . آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آوردو گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟
گفت :می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 11:02
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
رفتم نشستم کنارش گفتم :

برای چی نمیری رو بفروشی ؟

گفت : بفروشم که چی ؟ تا دیروز می فروختم که با پولش

آبجی مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ،

با گفت : تو می خواستی گـُل بخری ؟

گفتم : بخرم که چی ؟ تا دیروز می خریدم برای

امروز فهمیدم باید کنم...! اشکاشو که پاک کرد

یه گـل بهم داد گفت :بگیر باید از نو شروع کرد

تو بدون ، من بدون ...

دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 21:20
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
سلاااااااااام به همه پاتوقیای گل و گلاب
امروز 3شنبه 11/4/92 روز موعووووده
اولین فرد محبوب طی نظر سنجی آکادمی مشخص میشه
و به مسابقه نهایی ماه که اواخر این ماه بر گزار میشه راه پیدا میکنه
و بنا بقول مدیر خوب و زحمتکش این مجموعه 50 امتیاز به جمع امتیاز های این فدر اضافه میشود.
و مدیر آکادمی که من باشم(مرسی از تشویقتون)این پاستیل های خوشمزرو تقدیم میکنم بفرد منتخب...
ایناهاش
و حالا نوبت میرسه به مغرفی منتخب پاتوقیا:
ایشان ساکن تهران ودانشجوی کامپیوتر دانشگاه قیامدشت (به افتخار همه دانشجوای قیامدشت) است
نکته جالب اینه که عاشق سوارکاری-پیانو و طراحیه.
جالبتر اینه که فخر فروخته مدل گوشی زده N8
بعلهههههههههه
همه ایشون و میشناسید
کسی نیست جززززززززززززززززز
♥♥B_A_H_A_R_E_H ♥♥
بزن به افتخاااااارش.دست دست...دستا شلههههههه.
{-55-}{-55-}{-55-}{-21-}{-21-}{-21-}{-45-}{-45-}{-45-}{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}{-21-}{-21-}{-21-}{-55-}{-55-}{-55-}
آخرین ویرایش توسط moricarlo در [1392/04/12 - 00:17]
31 دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 17:48
+25
saqar
saqar
در CARLO
فحشهای دانشجویی دانشجوي تهران شمال :
نكته : وقتي مي خونيد اين قسمتو سعي كنيد لباتون تا حد امكان غنچه باشه:
بي ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادي . منو ترسوندي بي ...تلفظ : بي ششووور ( اميدوارم ولنتاين كچل شي . بد بد بد)


دانشجوي تهران جنوب:
(.... .... .... ..... ... .. ... ..كلا سانسور شد )


دانشجوي دانشگاه تهران :
وطن فروش مزدور , ليبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شركت در انتخابات بعدي رو نداري با اون كانديد از خودت نفهم تر , فاشيست تند رو
(توجه داشته باشيد كه موضوع دعوا سياسي بوده)


دانشجوي پزشكي :
در ديكشنري اين بروبچ كلمه ي فحش تعريف نشدست


دانشجوي هنر :
من شعر دوازدهم از هشت كتاب استاد سهراب رو به تو بي ادب بي فرهنگ تقديم مي كنم اميدوارت گيتارت بشكنه و تا اخر عمر يكه و تنها و بي عشق و ژوليت بموني .
وفتي هم كار بالا مي گيره كاريكاتور همديگه رو مي كشن .


دانشجوي الهيات :
يا ايهو الذي فحشو فحشً فاحشتن اي هستيت به عدم مبدل , اي دچار دور تسلسل شده , اي علتت به ممكن الوجود گرويده , فلسفه ي تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ي بحث نمي دم .... *
آخرین ویرایش توسط 28000 در [1392/04/6 - 17:35]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 17:32
+3
saqar
saqar
در CARLO
آري من سپيدي همان بوم بي رنگم. سرد مثل برف اما به روشني ماه كه سادگي و صداقت رسمم بود ...من نيستم از آن روز كه روياي رنگين كمان مرا از يادت برد. اما حال كه همه رنگ ها پيش چشمت رنگ باختند و آرامش سادگي دلت را افروخته افسوس كه چه دير مي آيد آن روز كه سخت دلتنگم ميشوي
امروز مينويسم براي روزي كه دلتنگم ميشوي و به ياد مي آوري روزي راكه چقدردلتنگت بودم و نديدي ، صدايت كردم و نشنيدي ، سوختم و نفهميدي و هيچ نبودم برايت تا بداني ميدانستم روزي خواهد آمد كه تو هم دلتنگم ميشوي
دیدگاه  •   •   •  1392/04/6 - 17:26
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/3 - 20:22
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
شیشه نازک مرا دست نزن ! می شود از انگشت آن که میگفت که احساس مرا میفهمد… کو کجا رفت؟که احساس مرا خوب !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 18:56
+4
AmiR
AmiR
ی وقتای بود که میکفتم و میکفتی مثل ما عاضق نیست
ما باهم میتونیم مثل لیلی ومجنون شیرین و فرهاد یه داستان بشیم
ولی چیشد اون همه چیز و کارای که بینمون بود
تو زدی زیر همه حرفات
ولی من تا اخرش باهاتم
ولی تو معلوم نیست منو بچی فروختی
بعضی وقتا از خودم سوال میکنم که
آیا اشتباه از من بود
و کلی آیا های دیگ که همشون بیجواب موندن
***من از خدا عاجزانه میخوام دنیارو عوض کنه****
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 12:08
+2
AmiR
AmiR
کی دلش خونه
کی عشقش فروختشش
کی از خدا هرچی میخوادش خدا بر عکسشو بهش میده و خدا اگه بندشو دوسداره اونو بهش برگردونه
من هیچ خیری از زندگی ندیدم
انقد دلم خونه انقد داغونم خدا میدونه باهام چیکار کرده
بد داغونم کرده{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 12:23
+4
امید
امید
عشق یعنی زخم كوه بیستون
عشق یعنی ناله های درد وخون
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی یكه و تنها شدن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عكس یار
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی حسرت شبهای گرم
عشق یعنی یاد یك رویای نرم
عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت
عشقیعنی آخر خط بهشت
عشق یعنی گم شدن در لحظه‌ها
عشق یعنی آبی بی انتها
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشقیعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله برخرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:56
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ