یافتن پست: #فریاد

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
به خاطر آرزوهایم که میمیرند

سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 12:01
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است. و تو ای مهربان! فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و مرا یاری کن

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 11:01
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
آسمان رنگ شب یلدا گرفت

یاد تو آمد به قلبم جان گرفت

تا سحر غم با دلم هم خانه شد

از فراغ تو دلم دیوانه شد

یاد تو چندی است مهمانم شده

خاطراتت آفت جانم شدم

هر چه میگویم سخن از یاد تو است

در سکوت من فقط فریاد تو است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 02:08
+5
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
فریاد زدم سبو به دستان این بود مسیر عشق و ایمان ؟ چیزی زسحر نمانده ساقی از عمر شبی بمانده باقی دانید که به دنیای خیالید؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 21:46
+5
saqar
saqar
در CARLO
نیا رو تاریکی فرا گرفته

دوست داشتن در پس مادیات پنهان است .


ارزشها با آوازی نا شناخته ُ خود را فریاد می زنند .


شادی رنگ می بازد .


خواسته ها در پی تفکر مالکیت تمامی اذهان در بر می گیرد .


سنت با پوششی جدید خود را عیان تر می کند .


تظاهر ُ  با نقش مذهب  ُگناه را می پوشاند .


وتقدس با تظاهر خود را از اصل رها میکند .


وتظاهر ریشه می دواند.


ریا ارزش می شود.ودر کنار دروغ هویت می یابد .


 انحصار ثروت را با  نام هدیه ی خداوندی جار زده میشود.


رسیدن به آرزوها ُ مایه فخر میشود .


وفخر دست مایه ای میشود به نام عنایت خداوندی .


وخداوند ُحیران از این اشرف مخلوقاتش .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:36
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت ...قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 12:01
+6
پوریا
پوریا
ما شهریوری هستیم.بعضی وقتا مجبوریم تو فضای بغض بخندیم.دلمون میگیره ولی دل گیر نمیشیم.شاکی میشیم ولی شکایت نمیکنیم.گریه میکنیم ولی نمذاریم اشکامون پیدا بشن.خیلی چیزا رو میبینیم ولی ندیدشون میگیریم.خیلی حرفا رو میشنویم نشنیدشون میگیریم.خیلیا دلمون رو میشکنن و فقط سکوت میکنیم.شهریوریم،
شهریوری ها شادترین مردم در عین غم هستن،زیباترین اما ساده ترین آدمان
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 01:34
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

ای جـمـلـه بـیکـسـان عـالـم را کَـس


یـک جـو کرمـت تـمـام عـالـم را بـَس


مـن بـیکـَسَـم و کـسی نـدارم جز تـو


یا رب به فریاد من بی کَس رَس


(مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 13:57
+3
saman
saman
در CARLO

یکی از فانتزیام اینه :


توی بیمارستان،یه پرستار فوق العاده زیبا وجذاب


از اتاق عمل سریع میاد بیرون و


داد میزنه:آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره


من درحالی که لبخندی پرمعنا بر لب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم


پرستار بلندتر و با التماس میگه:آقای دکتر عجله کنید ،قلبش از حرکت ایستاده


من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم


ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره


من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:


.


.


.


.


.


.


.


.


آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن


بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار دور میشم ...

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 17:34
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
معنای جهنم !

یك انگلیسی ؛ یك آمریكایی و یك ایرانی مردند و همگی رفتند جهنم

فرد انگلیسی گفت: دلم برای انگلیس تنگ شده
می خواهم با انگلستان تماس بگیرم و ببنیم بعضی افراد آنجا چه كار می كنند...

تماس گرفت و به مدت 5دقیقه صحبت كرد

سپس گفت : خب، شیطان چقدرباید برای تماسم بپردازم؟؟

شیطان 5 میلیون دلار خواست

5 میلیون دلاز!!!!!!!!!!!

...

انگلیسی چك كشید و برگشت روی صندلی اش نشست

فرد آمریكایی خیلی حسود بود و شروع كرد به جیغ و فریاد كه من هم می خواهم با امریكا تماس بگیرم و از اوضاع اونجا با خبر شوم..

او تماس گرفت و به مدت 10 دقیقه صحبت كرد.سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید بابت تماسم پرداخت كنم؟

شیطان 10میلیون دلار خواست، 10 میلیون دلار!!!!!!!!!!

امریكایی چك چكشید و برگشت بر روی صندلی اش نشست

و اما فرد ایرانی خیلی خیلی حسود بود.او شروع كرد به جیغ و فریاد كه من هم می خواهم با ایران تماس بگیرم و از اوضاع آنجا باخبر بشوم

او با ایران تماس گرفت و به مدت 12ساعت صحبت كرد

سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید برای تماسم پرداخت كنم؟

شیطان گفت: یك دلار
فقط یک دلار؟

شیطان گفت : بله
از جهنم به جهنم داخلی حساب میشه
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 13:12
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ