اهل کاشانم
نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک«سلیک»
پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها، پشت دو برف
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی
پدرم پشت زمانها مرده است
پدرم وقتی مرد،آسمان آبی بود
مادرم بی خبر از خواب پرید خواهرم زیبا شدسهراب
پدرم وقتی مرد پاسبانها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسید:چند من خربزه می خواهی؟
من از او پرسیدم:دل خوش سیری چند؟
پدرم نقاشی می کرد
تار هم می ساخت،تار هم می زد
خط خوبی هم داشت
باغ ما در طرف سایه دانایی بود
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس وآینه بود
باغ ما شاید،قوسی از دایره سبز سعادت بود
میوه کال خدا را آن روز می جویدم در خواب
آب بی فلسفه می خوردم
توت بی دانش می چیدم
تا اناری ترک ی برمی داشت دست فواره خواهش می شد
تا چلویی می خواند،سینه از ذوق شنیدن می سوخت
گاه تنهایی،صورتش را به پس پنجره می چسبانید
شوق می آمد،دست در گردن حس می انداخت
فکر،بازی می کرد
زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید،یک چنار پر سارسهراب
زندگی در آنوقت صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
زندگی درآن وقت حوض موسیقی بود
<<سهراب سپهری>>
مهم نیست که خوندن یه کتاب به چه قیمتی براتون تموم شه مهم اینه که نخوندش چقدر براتون بد تموم میشه
1391/01/14 - 17:21 ( لايک توسط 1 کاربر )ولی برای من کمتر پیش اومده که خوندنه یه کتاب برام بد تموم بشه
1391/01/15 - 15:04مهم اینه که ادم کتاب خوبی رو بخونه قیمتش مهم نیست مهم دستاورد کتاب برای ما هست
کتاب هم مثل چیزهای دیگه اطراف ما هم خوب داره هم بد،هم میشه ازش برداشت بد داشت و هم برداشت خوب بستگی به طرز تفکر ما داره و سطح درکی که ما در اون قرار داریم