یافتن پست: #قصه

بهناز جوجو
بهناز جوجو

بعد ميگن شاه بده:/اگه انقلاب نشده بود ما الان جاى آمادگى دفاعى بايد آموزش رقصهاى سلطنتى ميخونديم :|

دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 18:00
+6
roya
roya










.....معنی عشق:


کاﺭﻡ ﺍﺯ ﯾــﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒــﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘــﻪ ﺍﺳﺖ …


ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻗﺼﻪ ﮔـــﻢ ﺷﺪﻡ …


ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ :


ﯾﮑﯽ ” ﺑــﻮﺩ ” ﯾﮑﯽ ” ﻧﺎ ﺑــــﻮﺩ “











دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 13:12
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


قصه عشقت را به بیگانگان نگو چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 12:24
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi

یادت برایم همانند قصه سیگار پیرمردیست که سالهاست میگوید نخ آخر است . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/07/23 - 19:21
+4
mina
mina
من به این باور یقین دارم:
عشق گیاهی هرزه بی ریشه است.
قصه دلدادگی این روزها، قصه باغ جفای تیشه است.
من یقین دارم پشت هر سلام، یک جهان مکر تظاهر خفته است.
هرکه دم از آشنایی میزند، بی گما خواب است هذیان گفته است.
عصر ما، عصر دروغ است ریا.
واژه عشق محبت زنده نیست، مهره باطل خورده بر دیوان عشق.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/23 - 11:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قصه از اونجا شروع شد که گفت:
اگه دوسم داری ثابت کن.
گفتم: چه جوری؟
گفت: رگتو بزن.
رگمو زدم و وقتی داشتم تو آغوش گرمش جون میدادم،
گفت: اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی

گفتم: گرفتی ما رو دیـــــــــــوث ؟؟؟ :))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 18:57
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺪﺩ5ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺪﺍﺩ ﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﺪﺩ8
9 ... 7 6 5 4 3 2 1 0
ﺁﺧﻪ ﺍﺻﻼً ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪﻩ ﺍﺯﺵ
ﻭﺳﻂ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺪﺩ8ﺩﺍﺭﻩ ﻗﺮ ﻣﯿﺪﻩ ﻭ
ﻣﯿﺮﻗﺼﻪ
ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻮﻧﻪ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺷﺶ
ﻣﯿﮕﻪ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ...ﻣﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ
ﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﻋﺪﺩ8ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ
ﻣﻦ ﻋﺪﺩ0ﻫﺴﺘﻢ...
ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﺴﺘﻢ ﮐﻤﺮﻡ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ"ﺣﺒﯿﺒﯽ ﺍﻟﻨﻮﺭ
ﺍﻟﻌﯿﻨﯽ"ﺑﺮﻗﺼﻢ|: !!!
:)))))))
بی مزم خودتی :
دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 20:53
+3

اوني كه يار تو بود،


اگه غمخوار تو بود،


قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد،


دل مي گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،


از نگاش نفهميدم كه دروغه وهوسه،


غصه خوردن نداره ،


گريه كردن نداره،


به يه قلب بي وفا دل سپردن نداره،


آخر قصه چي شد،


قلب اون مال كي شد اون كه


از من پر گرفت چي مي خواستيم وچي شد،


اوني كه مال تو بود اگه لايق تو بود


تورو تنها نمي ذاشت،


با خودت جا نمي ذاشت...


اوني كه يار تو بود،


اگه غمخوار تو بود،


قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد



دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 19:16
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همیشه شیرین ترین"توت" ها پای درخت ریخته

در حالی که ما برای چیدن توت های کال چشم به بالاترین شاخه ها دوختیم

و این است"قصه ندیدن"
دیدگاه  •   •   •  1392/07/15 - 20:53
+2
saman
saman


دقت کردین !؟


قصه‌ها واسه ” بیدار کردن ” آدما نوشته شده


اما ما واسه ” خوابیدن ” ازشون استفاده می‌کنیم !



دیدگاه  •   •   •  1392/07/14 - 00:27
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ