یافتن پست: #قصه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادمان باشد که قصه ى کودکمان را با یکى بود یکى نبود آغاز نکنیم از ابتدا بیاموزیمشان اگر یکى نباشد دیگرى هم نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:43
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
تقصیر ما نیست نه؟! این قانون قصه هاست یادت نیست قصه‌های مادر بزرگ هم همیشه در پایان کلاغی در به در داشت! اصلا بی خیال قصه، پایان، کلاغ! در آغوشم بگیر بگذار به کودکی‌هایم برگردم..........


دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 19:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی،
با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه
بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم،
قول بده وقتی تنها میشم بازم بیای کنار من،
شبای جمعه که میاد بیای سرِ مزارِ من
دوباره باز یاد چشات زمزمه ی نبودنم،
ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم
خاک سرِ مزارِ من نشونی از نبودنم ،
دستای نامردم شهر جنازه ام ربودنه
به زیر خاکمو هنوز نرفتی از یاد من ،
غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم ،
رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم




دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 21:54
+1
be to che???!!
be to che???!!

{-31-}خواستن چشمات بهم بهنونه خود جونونه


کارش ندارم چیزی نمیگم


خودش میدونه خودش میدونه


دل دیونه  بذار بمونه


به پای اونکه همش می گرده پی بهونه


واسه گذشتن واسه شکستن واسه نبودن


کنار اونکه همش میترسه


همش میترسه از حرف رفتن


اونکه نمیخواد باهات به جنگه


واسه غرورش دل شکستش


دل گرفتش دل صبرورش


دل دل چشمم برای گریه


منو نگاهت هوای گریه


بگو چی میشه اخر قصه


با تو میمونم یا غم و قصه


♫♫♫


چشماتو واکن منو نگاه کن


حالم خرابه برام دعا کن


خبر نداری از حالو روزم


مهمونه قلبت یکی دو روزم


مثه قدیما منو صدا کن


حالم خرابه برام دعا کن


خبر نداری از حالو روزم


مهمونه قلبت یکی دو روزم


♫♫♫


♫♫♫


ارومه اروم رد شدی از من


منو احساسم از یادت رفتم


هر کاری کردی تو


بازم عزیزی تو


هر کاری کردم که


بهم نریزی تو♫♫♫


چشماتو واکن منو نگاه کن


حالم خرابه برام دعا کن


خبر نداری از حالو روزم


مهمونه قلبت یکی دو روزم


مثه قدیما منو صدا کن


حالم خرابه برام دعا کن


خبر نداری از حالو روزم


مهمونه قلبت یکی دو روزم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 18:43
+9
بهناز جوجو
بهناز جوجو

دستم از دست تو دور..این شروع ماجراس..روزوشب هفته وماه قصه ی غصه هاس...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 17:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بیا کمتر بگو این غصه ها را

بیا باور کنیم این قصه ها را

مگو از عشق و از زخم جفایش

بیا قفلی بزن این سینه ها را

دگر از درد مردم هیچ منویس

بیا خطی بزن این جمله ها را

مگو از فقر ، دزدی ، تن فروشی

بیا و پاک کن این نکته ها را

به ما ربطی ندارد کودک کار

بیا و حذف کن این بچه ها را

بجای رفتن سمت حقیقت

بیا گسترده تر کن پینه ها را

بیا از بی وفایی ها نگوییم

مگو پایان تلخ قصه ها را
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 16:51
+1

کارم از یــکی بود یکی نبــود گذشتــه است …


 


من در اوج قصه گـــم شدم …


 


عشق یعنی :


 


یکی ” بــود ” یکی ” نابــــود



دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:54
+5
saeed
saeed
من از نيش زبان گاه و بي گاهت، کمي رنجيده ام
ازنمک پاشيدنت بر زخم هايم هم، کمي رنجيده ام
گرچه اين بي مهريت از روي اجبارست ، ليک
باز از سردي گفتارت، ولي رنجيده ام
قصه هاي دل سپردن را تو مي داني عزيز
چون تو بيگانه شدي با غصه ها ، رنجيده ام
گرچه ما جرمي نکرديم وجدايي سهم ماست
فاصله عادت شدت، از اين يکي ، رنجيده ام
گرچه اين زخم زبان ديگران عادت شده
تا کجا؟ تا آسمان از دستشان، رنجيده ام
باز هم بي خوابي وبي تابي من را نبين
اين دروغي بيش نيست، کز دست تو رنجيده ام
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 19:18
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کاش اسبی داشتم تا که با آن در حریم قصه ها می تاختم

غصه ها را میشکنم و غم به آتش میکشیدم و آرزو می ساختم : کاش اسبی می داشتم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 13:54
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
شمع

تا سحر ای شمع بر بالین من – امشب از بهر خدا بیدار باش

سایه غم ناگهان بر دل نشست – رحم کن امشب مرا غمخوار باش

کام امیدم به خون آغشته شد – تیرهای غم چنان بر دل نشست

کاندرین دریای مست زندگی – کشتی امید من بر گل نشست

آه ! ای یاران به فریادم رسید – ورنه مرگ امشب به فریادم رسد

ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه – چون به دام مرگ افتادم رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من – بر دل ریشم نمک دیگر مپاش

قصه ی بی تابی دل پیش من – بیش از این دیگر مگو خاموش باش

جز توام ای مونس شب های تار – در جهان دیگر مرا یاری نماند

ز آن همه یاران بجز دیدار مرگ – با کسی امید دیداری نماند

همدم من " مونس من " شمع من – جز توام در این جهان غمخوار کو ؟

اندرین زندان " من امشب " شمع من – دست خواهم شستن از این زندگی

تا که فردا همچو شیران بشکنند – ملتم زنجیر های بندگی

مجموع اشعار : استاد دکتر علی شریعتی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 00:10
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ