یافتن پست: #قهوه

saman
saman
در CARLO

 ﺩﺭ ﺍﯾﺎﻡ ﻗﺪﯾﻢ ﯾﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺑﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﺧﺪﺍﯼ ﺷﺠﺎﻋﯽ ﺩﺍﺷﺖ
 یک ﺭﻭﺯ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ
 ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ،
 ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺭﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻠﻮﺍﻧﺎﻧﺶ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺭﯼ  ﺩﺍﺩ
 ﺍﺯ ﺍﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ
 ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﻧﺮﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩﻡ، ﺷﻤﺎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ
 ﻭ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﯿﺪ
 ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﺯﺩﺍﻥ
 ﺩﺭ ﻣﺼﺎﻑ ﺑﺎ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﺷﮑﺴﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ
 یک ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ۱۰ ﺗﺎ ﮐﺸﺘﯽ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
 ﻫﻤﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ یکی ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ
 ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻗﺮﻣﺰ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻭﻥ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ

دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 17:49
+7
alifabregas
alifabregas
حکایت رفاقت من و تو ، حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه ؟ و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم حتی تلخ تلخ تلخ !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 18:01
+4
saman
saman
در CARLO
بــابــای رفیقم بهش اس فــرسـتاده : هــلـو ، ســاعت 6 دم در حــاضر بــاش مــیـام دنـبالـت!



اونم فــکـر کـردم ازش عــاتـو گــرفـتم جــو گـرفـت جواب دادم : بــاشـه شــفـتـالـوی مـن ,مـانـتـو خـوشـگـلمـو میـپـوشـم مـیـام عـجـیـجـم!!!



بــعد بـابـام جـواب داد: شاسکول بیــشــعـور، هـلـو یـعـنی سـلام ،عــاخـه تـو کـی میخوای آدم شی مهدی؟؟؟



21 سالت شد آدم نشدی،مــن چـه گـنـاهـی کـردم کـه تو پــسـرمـی؟؟؟



هــیـچـی دیـگـه مـنـم اشـک تو چـشـام جـمع شـد رفتم صورتم کـه قهوه ای شـد رو شـسـتم و اومـدم این پـسـت رو فرسـتـادم :(

دیدگاه  •   •   •  1392/04/22 - 15:14
+7
Mohammad
Mohammad
در ميان من و تو
پيشگويان و فالگيران و فنجانهاي قهوه اي كه خوانده نمي شوند..
و نشانه هايي از عشقي دور
شبيه نشانه هاي روز قيامت..
دوستت دارم
و من به خاطر توست كه تمرين پيامبري مي كنم..

کاش می شد جهان را
به دور از قوانین شاعرانه دوست داشت
...

ina hamash delneveshte hastesh,...omidvaram k khosheton biad
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 23:05
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک چینی با همسرش اختلاف داشت گفت که با شما نیز در میون بزارم
....
مرد گفت : 玉被某日本游戏 商塑造成风尘
زن جواب داد: 无双》里,干脆从刘备关羽张
مرد جواب داد : 无双》里,干脆从刘备关羽张
و زن مجددا جوابش را داد : 反响。原版格林童 话中的血腥描写
بنظرتون حق با کیه؟
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 14:16
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خدایا … یک امروز را مهمان من باش … به یک فنجان قهوه تلخ … دلت نمیخواهد طعم دنیایت را بچشی ؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابام اومده میگه :
توکه هر روز قهوه خونه ای ریه هات داغونه
چشماتم که ضعیفه
هر نیم ساعت میری دستشویی یعنی کلیه هاتم خرابه ماهی بیست روزم که اسهال داری
قلبتم که هر ماه به یکی اهدا میکنی
این " کارت اهداء عضو" چیه گرفتی
تا همین الان توزندگیم انقدر قانع نشده بودم .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 13:18
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
██░░░سیگار
██░░░تعارف ، آتش...

██░░░وچه تلخ بود قهوه ات وقتی قهر کردی...
██░░░تو راست میگفتی
██░░░تو همیشه صادقی
██░░░من افکارم کهنه شده است
██░░░تو در وزن تجدد اشعار امروزی
██░░░من از عصر دوم یخبندان...

██░░░تو زیبا که میشوی چشمانت پر از برف میشود
██░░░من اما گریه که میکنم زیباترین مرد دنیا...

██░░░تو همیشه درست می گویی...

██░░░██░░░██░░░██░░░██شاعر که چای نمی خورد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:42
+2
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
وقتی را به قصد رفتن بست , نگفتم : ” عزیزم این کار را نکن .”
نگفتم : ” برگرد و یکبار دیگر به من بده …”
وقتی پرسید دارم یا نه رویم را برگرداندم .
حالا او و من تمام چیزهایی را که نگفتم , می شنوم .
نگفتم : ” متآسفم , چون من هم مقصر بودم .”
نگفتم : ” اختلاف ها را کنار بگذاریم , چون تمام آنچه می خواهیم و و است .”
گفتم : ” اگر راهت را انتخاب کرده ای , من آن را نخواهم کرد .”
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم . او را در اغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم .
نگفتم : ” اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود .”
فکر میکردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد .
اما حالا تنها کاری که میکنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم .
نگفتم : ” بارانی ات را در آر … درست میکنم و با هم حرف میزنیم .”
نگفتم : ” جاده ی بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست .”
گفتم : “ نگهدار , باشی , خدا به همراهت .”
” او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 11:34
+6
roya
roya
در CARLO
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻣﺰﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺗﺮﮎ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﻡ

ﻻﻣﺼﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﮐﻼﺳﻪ

ﻭﻟﯽ ﻓﻌﻼ” ﻓﻘﻂ ﻓﺮﻕ ﺷﯿﺮ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮ ﺑﺎ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ =))
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 12:51
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ