یافتن پست: #محو

saman
saman
چهره ی عاشق را در مرداب دیدن , زیباست

گل تنهای عاشق را بین خار های فراوان دیدن , زیباست

تکه ابر مستی را بین آسمان دیدن , زیباست

نور محوی را در تاریکی ها دیدن , زیباست

لکه خون ها را بر روی زمین دیدن , زیباست

گریه چشمان بین باران دیدن , زیباست

همه چی زیباست به جز لحظه ای که بفهمی زشت چیست

زشت یعنی فرق بین روح های ما
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:15
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آیا برای گودزیلاهای آینده زندگیتان فکری کرده اید؟
ایا میدانید از دست دراکولاهای قرن 15شمسی به کجا باید پناه ببرید؟
از هم اکنون به فکر آینده خود باشید!!
پیش فروش افق در کره ماه
الان بخر صد سال دیگه برو توش محو شو!!!!
"""بزودی در پلوتون""""
دیدگاه  •   •   •  1392/04/2 - 17:01
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دور هم نشسته بودیم
داییم گفت : من 80 تا نهال پرتقال دارم هر وقت مُردم
20 تاشو میدم به علیرضا (یکی از گودزیلاهاش)
20تاهم میدم به امیر حسین(اون یکی گودزیلاش) 40 تا هم میدم به خانمم!
امیر حسین هم فورا گفت هر وقت مامان هم مُرد ، 20تاش واسه من 20 تاش هم میرسه به داداشم!
بیچاره داییم به طور خیلی زیبا تو افق های بیکران محوشد!
فک و فامیله جاه طلبی داریما!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/6 - 10:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی ازفانتزی هام اینه که توبیمارستان بشینم بعد یه پرستارازاتاق عمل بیادبهم بگه که:خانم دکترلطفا یه کاری بکنید مریض داره ازدست میره"...ومن دستکشمو دستم کنم ویه لبخندمرموز بزنم....بعد اون یکی پرستاره بیادوبگه"خانم دکترمابه شمانیاز داریم...خواهش میکنم عجله کنید"ومن اون یکی دستکشمو دستم کنم ویه لبخند مرموز بزنم بهش...خلاصه کل بیمارستان بریزه روسرم که خانم دکترواین حرفا....ومن یه لبخندمرموز بزنم وبگم:"خانم دکتردرطبقه ی بالاتشریف دارن"....ودسته طی امو بردارمو درافق محوشم.....خخخخخخخخخخ
2 دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:41
+9
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم

تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم

وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ،

برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد

اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی

به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای

تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام

مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام

گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم

اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی

و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده

حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده

ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود

که چه آسان دل دادی و چه آسان دل ب[!]

چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی

و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود

تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود

و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ،

همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود

که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید

تا که گل شدم و این قصه ادامه د
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 16:51
+4
AmiR
AmiR
میگم تا حالا دقت کردین تو خونه یه سری وسایل هست
که همیشه همه جا میبینیشون ؟ اما خدا اون روز رو نیاره که بهشون احتیاج پیدا کنی !
یعنی کلا از چرخه هستی محو میشن !
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 18:59
+3
امید
امید
میسپارد
نام بیرنگ تو را،
بر کاغذ.
دست من حس تو را مینوشد
آنچنان محو فروریختنی،
که تن واژه به من می خندد.
که سپید کاغذ،
پر از خط خطی حس من است.
اندکی تاب بیار،
تا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم......
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 23:23
+6
امید
امید
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن ععاشق آزرده خبر هم
نكنی دیگر از آن کوچه گذر هم
فریدون [!]
آخرین ویرایش توسط admin5 در [1391/01/15 - 23:13]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 23:11
+5
payam65
payam65
مردم اغلب بی انصاف،بی منطق وخود محورند، ولی آنان را ببخش

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ، ولی مهربان باش

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ، ولی درستکار باش

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ، ولی نیکوکار باش

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد

و در نهایت میبینی

که هر آنچه هست ، همواره میان تو و خداوند است ، نه میان تو و مردم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 01:05
+1
payam65
payam65
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
آخرین ویرایش توسط payam65 در [1391/01/14 - 11:53]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 11:52
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ