♥ نگار ♥
وز بــنــدگــی عــافــیــت آزادم کــرد
هر موی مرا به یک جهان درد آراست
چـنـدان کـه خـراب بـودم آبادم کرد
"عرفی"
در کافه تنهایی
عـشـق آمد و از مژدهٔ غم شادم کردوز بــنــدگــی عــافــیــت آزادم کــرد
هر موی مرا به یک جهان درد آراست
چـنـدان کـه خـراب بـودم آبادم کرد
"عرفی"