یافتن پست: #مرگ

رضا
رضا
و شنیدم که همه می گفتند: او در این نزدیکی ست پای هر ناله ی من پشت ویرانی تو و گمانم این بود که پر از فرصت رویای من است لحظه ها خط می خورد و سکوتی از او، تا دم قصه ی من مثل تلخی حقیقت هایی که به من می آموخت او به بام شب تنهایی من می خوابید و نمی دانستم که جوان مرگ شدن نیز لیاقت می خواست!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 18:07
+3
رضا
رضا
لباس هایت، کفش هایت... همه را نو کرده اي... اما دلت؟ دیروز که باد، روسریت را...کمی عقب می داد، دستانت مستِ کدام دست بود، که...؟!؟! دیروزِ امروزي که فردایش نوروز بود... ...ماهیِ عیدِ نیامده ات مرد همه گفتند که مرد، فقط شمعدانی خانۀ همسایه فریاد زد که: نه...او نمرد...دق کرد... از تَنگیِ تُنگش... از بی مهري تو... از خودخواهی تو... اما این خبر تازه اي نبود...! سالهاست که ماهی ها براي حول حالناي محالِ تو می میرند ، و تو هنوز هم به فکرِ اَحسن الحالِ خود، دنیاي مرا سیاه می کنی... اما امسال تکرارِ هنوزهایم.... هنوزهایت...محو میشود! امسال همۀ ماهی ها آرزو کردند که تو، به آرزویت برسی... شاید با مرگِ من مجال زندگی یابند... شاید...شاید...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 12:55
+3
عسل ایرانی
عسل ایرانی
پلیس
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 04:57
+5
mohsen
mohsen
ارزش يک سال را دانش آموزي که مردود شده مي داند. ارزش يک ماه را مادري که فرزندي نارس به دنيا آورده مي داند. ارزش يک هفته را سردبير يک هفته نامه مي داند. ارزش يک دقيقه را شخصي که از قطار جا مانده. و ارزش يک ثانيه را آنکه از تصادفي مرگبار جان بدر برده مي داند. هر لحظه گنج بزرگي است، گنجتان را مفت از دست ندهيد! باز به خاطر بياوريد که زمان به خاطر هيچکس منتظر نمي ماند. ديروز به تاريخ پيوست، فردا معماست، و امروز هديه است
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 04:51
+3
مهسا
مهسا
گفت: اینقدر سیگار نکش، می میری. گفتم: اگه نکشم می میرم. گفت: اگه بکشی با درد می میری. گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم. گفت: هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره ... گفتم:هوای صاف جلوی مرگ رو میگیره؟ یک کم نگاهم کرد، گفت:پس بکش! گفتم: مرسی،تو ترکم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 02:10
+2
zahra
zahra
چرخه زندگی مرد ها… در بچگی، مامان ذلیل… جوونی، دوست دختر ذلیل…میان سالی، زن ذلیل….پیری، فرزند ذلیل… بعد از مرگ، ذلیل مرده
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 00:14
+7
رضا
رضا
پشت دیوار همین کوچه بدارم بزنید من که رفتم بنشینیدو...هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟! خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید! مرد باشید و...بیایید... و.... کنارم بزنید
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 17:55
+2
-1
ronak
ronak
اگر روزی کسی از من بپرسد که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟؟؟؟ به او میگویم که چون میترسم از مرگ مرا راهی به جز زندگی نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 12:34
+8
elahe
elahe
درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتیست که گدایی را قناعت - بی عرضگی را صبر - و با تبسمی بر لب این زندگانی را حکمت خداوند می نامند
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 00:25
+1
مهسا
مهسا
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می داشت تا به جانش می خواندی نام کوچکی تا به مهر آوازش می دادی همچون مرگ که نام کوچک زندگی است
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 23:16
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ