رضا
وقت تنگ است کسی گفت :بيا تا برويم بوی مردار گرفتيم از اينجا برويم چشم چرخاند و زمين دور سرم می چرخيد ناگهان باز کسی گفت خدا را برويم عشق در معرکه امروز غريب است غريب کاش فرصت بدهد مرگ که فردا برويم کم بگوييد که اين چشم به راهی تا کی ؟ ترسم آخر همه از خاطر دنیا برويم ما از اين -ماندن بی عشق - دگر خسته شديم گر دلت پا به رکاب است بيا تا برويم
رضا
عاقبت خواهم مرد.... نفسم مي گويد وقت رفتن دير است..... زودتر بايد رفت.....رازها را چه كنم؟
عسل ایرانی
آهنگ غمگين گوش ميكنم مامانم ميگه چته؟چى شده؟كى گذاشته رفته؟چرا تو خودتى؟آخ بميرى كه بچمو اينطورى كردى. آهنگ شاد گوش ميكنم ميگه خبر مرگش برگشت؟الان باهاته؟طرف كيه؟چه شكليه؟دوسش دارى؟چند بار ديديش؟