یافتن پست: #مرگ

aB'Bas S
aB'Bas S
دوست داشتني كه توش """بوس""" و """بغل""" و """شب بخير عزيزم""" نباشه، كپه ي مرگه! به سلامتي ما مجردها كه امشبم بايد كپه ي مرگمون رو بزاريم...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/2 - 19:05
+3
ronak
ronak
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 23:05
+4
ronak
ronak
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم: بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 23:04
+4
aB'Bas S
aB'Bas S
دو شکارچی اهل نیوجرسی در جنگل بودند که یکی از آن ها روی زمین افتاد. او نفسش بند آمد و چشمهایش وارونه شد. دومی گوشی تلفن خود را برداشت و با اورژانس تماس گرفت و به اپراتور اورژانس گفت: «دوستم مرده! چه کار کنم؟» اپراتور با صدای آرامی در جواب گفت: «خونسردی خود را حفظ کنید. من به شما کمک می کنم. اجازه دهید اول از مرگ دوست شما مطمئن شویم.» سکوتی پشت خط تلفن حاکم شد و ناگهان صدای شلیک گلوله ای به گوش رسید. شکارچی گوشی را برداشت و گفت: «حالا چه کار کنم؟»
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:17
+4
ronak
ronak
بر سنگ مزارم بنویسید: در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی...!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:06
+4
ronak
ronak
شاید بپرسی از خودت کجامو در چه حالیم؟ برای دلخوشیت میگم خوش باش عزیزم عالیم اما حقیقت اینه که بدون تو شکسته ام رو مرز مرگ و زندگی بدون تو نشسته ام شاید بپرسی از خودت چی شد کجا رفته صدام حق بده بم که بعد تو نخوام با دنیا را بیام شاید بپرسی از خودت چی شد که بی نشون شدم برای دل کندن ازت ندیدی نصف جون شدم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 19:13
+5
مهسا
مهسا
در غریبی ناله ها کردم ، کسی یادم نکرد ... در قفس جان دادم ، صیاد آزادم نکرد ... ضربه ی مردم چنان از زندگی سیرم نمود ... آرزوی مرگ کردم ، مرگ هم یادم نکرد ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 21:46
+6
مهسا
مهسا
حتی به مرگـــــ هم امیدی نیستـــــ می‌دانــــــم سنــــــگ قبر من از خودم، تنهاتــــــر خواهد بود..
دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 21:18
+4
رضا
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 19:40
+8
رضا
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/30 - 18:54
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ