یافتن پست: #نشسته

☺SAEED☻
☺SAEED☻
دیشب شب اول قبرم بود، نشسته بودم بالای سر

جنازم، یکدفعه دیدم دو نفر اومدن تو قبرم!

با ترس گفتم: شما ن[!] و منکرین!!!؟

دو نفری با هم جواب دادن: پـَـَـ نــه پـَـَــ ، کامران و هومن هستیم، اومدیم بهت بگیم تو خودت نمره بیستی . . . . !!!!!؟
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 19:28
+9
mitra
mitra
بعضی ها گریه نمی کنند !
اما از چشم هایشان معلوم است که اشکی به بزرگی یک سکوت
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته . . .!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 18:57
+7
مهسا
مهسا
باز هم دلتنگی...

آرام درکنار پنجره نشسته ام

و دل داده ام به صدای باران

.که اشکهایم را زمزمه می کند

داستان دلتنگی بلند است

و فرصتی نمانده برای گفتن

!شاید وقتی دیگر بگویم از تنگی قفس
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 16:26
+5
آفتاب پرست
در خانۀ خود نشته ام ناگاه
مرگ آید و گویدم: ز جا برخیز
این جامۀ عاریت به دور افکن
وین بادۀ جانگزا به کامت ریز!
خواهم که مگر ز مرگ بگریزم
می خندد و می کشد در آغوشم،
پیمانه ز دست مرگ می گیرم
می لرزم و با هراس می نوشم!
آن دور، در آن دیارِ هول انگیز
بی روح، فسرده، خفته در گورم
لب بر لب من نهاده کژدم ها
بازیچۀ مار و طعمه مورم
در ظلمت نیمه شب، که تنها مرگ
بنشسته به روی دخمه ها بیدار،
واماندۀ مار و مور و کژدم را
می کاود و زوزه می کشد کفتار...!

(فریدون [!])
ادامه دارد ...
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/27 - 10:09]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 20:59
+5
mohsen
mohsen
یه بار تو تاکسی از سر حجب و حیا خودم چسپوندم به در نخورم به دختره...
دختره گفت: آقا این مسخره بازی ها چیه درست مثل آدم بشین دیگه :)
{-15-}
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 09:53
+7
farshad
farshad
تركه لب دريا نشسته بود هي ميگفت ماشالا ماشالا،
ازش پرسيدن چرا هي ميگي ماشالا گفت:
پسرم نيم ساعت رفته زيرآب هنوزبالا نيامده!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 22:39
+2
-2
parham
parham
سلام به همه اونایی که تو سایت دانشگاه نشسته بودنو سلام کردیم جواب ندادن!! SAeed
5 دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 20:48
+3
ramin
ramin
یه اصفهانیه تصادف کرده بود وسط خیابون نشسته بود میزد تو سرش می گفت ماشینم داغون شد! دبخت شدم خاک تو سر شدم…افسر رفت بهش گفت بدبخت اینقد حرص ماشینتو میزنی نفهمدی دست چپت از مچ قطع شده…یارو یه نگاه به دستش کرد وگفت: یاحضرت عباس ساعتم……! {-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 17:12
+4
مهسا
مهسا
اسمش را میگذاریم دوست مجازی..اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته..خصوصیاتش را که نمی تواندمخفی کند وقتی دلتنگی هایش را مینویسد...وقت میگذارد برایم وقت میگذارم برایش..نگران میشوم..دلتنگش میشوم..وقتی در صحبتهایم ب عنوان دوست یاد میشود مطمئن میشوم حقیقیست هر چند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را نشنویم من برایش سلامتی و شادی را آرزومندم هر کجا که باشد{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 05:15
+4
maryam
maryam
زندگی مثل شطرنج میمونه ، البته تو که بچه ای برو منج بازی کن !
6 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 19:47
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ