یافتن پست: #نشست

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

گفت آزاد شدی، هرچه دلت خواست بگو فقط هر نکته که بی مورد و بی جاست نگو فی المثل از ملخ و عقرب و از مار بگو ولی از مرغ و از آن گربه که زیباست نگو یخمک و پشمک و کشک است تماما آزاد ولی از نرخ پنیر و شکر و ماست نگو تو ز امثال و حکم گوی سخن پشت سخن و از آن مردک مجنون که دیوانه لیلاست نگو ز ره و راهی و سالک یک نفس حرف بزن ولی از سنگ وز آن درد که در پاست نگو بگو از آنکه بخفت و خبر از سیل نداشت ولی از هر که نشست یا که بپاخاست نگو نکته هرچند عیان است، بیانش منما و دگر نکته که مخفی و نه پیداست نگو بگو از کوچه گذشتی ، بر آن جوی نشستی ولی از آنطرف کوچه که دعواست نگو حرف دیروز مزن چونکه به امروز رسید نقل امروز که خود دیشب فرداست نگو مژده، آزاد شدی هرچه دلت خواست بگو فقط از صد کلمه یک کلمه "راست " نگو

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 22:33
+5
saman
saman
در CARLO



بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 17:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همینجا

كنارم نشسته ای

همه نگاهمان می كنند

بی گمان ما از سیاره ای

دیگریم



و یا شاید عشق را

اینگونه ندیده اند

تو فقط كنارم باش....
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 15:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اﻻﻥ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ armin 2afm ﺯﯾﺮ ﺩﻭﺷﻪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻫﻤﯽ ﭼﯽ ﺑﭙﻮﺷﻪ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:53
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

سنگ قبر من بنویسـید خسته بود اهــل زمین نبود
نـمازش شــکســته بود بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
تـنها از این نظر که سـراپا شـکســته بود بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسـته بود بر سنگ قبر من بنویســید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود
بر سنگ قبر من بنویســــــید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 01:16
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت
این منم چون گل یاس نشستم سر راهت
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم
اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده
تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه
ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم
تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:56
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

فقط مرغ‌های دریایی‌اند که از توفان نمی‌هراسند،
حتی وقتی در میان دریاها جهت خود را گم می‌کنند
و جایی برای نشستن پیدا نمیکنند، آن ‌قدر بال می‌زنند که توفان فرو نشیند
و زمینی برای‌ نشستن بیابند یا در همان اوج جان می‌دهند،
آن که در میان امواج می‌افتد مرغ دریایی نیست...
مرغ دریایی در اوج می‌میرد...
آخرین توان خود را صرف اوج گرفتن می‌کند تا سقوط را نبیند...!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:52
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نمی دانم چه می خواهم خدایا •
به دنبال چه می گردم، شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من

چرا افسرده است این قلب پر سوز؟

***** •
ز جمع آشنایان می گریزم

به کنجی می خزم، آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها

به بیمار دل خود می دهم گوش

***** •
گریزانم از این مردم که با من

به ظاهر همدم ویکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

***** •
از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بد نام گفتند
***** •
دل من، ای دل دیوانه من
! •
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 22:22
+5
ADONIS AVOCAT
ADONIS AVOCAT
واسه حسن ختام امروز میزنیم کانال شعر و شما رو تا دیداری دیگر به خدای مهربون میسپارم!



وقتی نمی شود به تو حتی سلام کرد

باید چگونه با تو شروع کلام کرد؟


این بی تفاوتی به تو اصلا نمی خورد

آیا مرا نگاه تو بیهوده خام کرد؟


وقت ورودت از سر مستی نشسته ام..

چشم تو را ندیده .. هر آن کس قیام کرد!


عشقت قرار بود کمی زخمی ام کند

اما شروع قصه به یک انهدام کرد


حرف من و نگاه تو از کی شروع شد؟

ان لحظه ای که کار دلم را تمام کرد


یک لحظه مهربان شوی آخر چه میشود؟

در حق تو دلم چه به جز احترام کرد؟


چشمم به جرم عشق تو شد متهم ولی

فکری برای عاقبت اتهام کرد!

مهرداد بابایی
آخرین ویرایش توسط ADONIS در [1392/05/11 - 17:11]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 17:08
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:42
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ