یافتن پست: #نشست

mitra
mitra
اینم یه مدل دیگه که دوست عزیزمون خیلی ریلکس نشستن روی زمین مشغول تست زدن هستن :دی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/8 - 19:54
+11
sasan pool
sasan pool
در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند
انگار سالهای زیادی ست بی جهت
امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند
ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان
حالا به من رسیده و در من نشسته اند
من باز گیج می شوم از موج واژه ها
این بغضهای تازه که در من شکسته اند
من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم
اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/8 - 11:27
+1
عسل ایرانی
عسل ایرانی
بهلول و بهشت...
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 22:19
+7
mah3a
mah3a
والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی!
میگفت: شما... مام میگفتیم: ما؟
میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقبتر بشین!
مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر!
آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..!
... یعنی یه همچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
.
.
.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 18:59
+5
ashkan
ashkan
اصفهانیه یه پوسته موز می بینه می شینه کنار موزه . می گن چرا اینجا نشستی ؟!!! میگه : آخه می خوام فکر کنند من این موزه را خوردم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 21:54
+3
mah3a
mah3a
خدا را سپاس که چشیدم طعم تلخ نداشتن پارتی را /

تا اگر روزی پشت میزی نشستم با امید امیدواران بازی نکنم ...

شب آرام .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 22:39
+3
mah3a
mah3a
رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:
سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:

حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 22:16
+6
mah3a
mah3a
نشستیم داریم فیلم اکشن میبینیم یه دفه داییم یه لگد محکم بهم زد . میگم چرا میزنی ، میگه خواستم حس ال ای دی سه بعدی بهت بدم که جلو دوستات احساس حقارت نکنی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 21:43
+5
t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
لرزش صدات .برق نگات . طش قلبت . نفسهاي تندت و عرقي كه رو يشونيت نشسته . همه گوياي يك چيزه :................................... تيروئيدت ركاره برو دكتر !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 21:43
+6
نیوشا
نیوشا
یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 21:04
+11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ