♥ نگار ♥
میدانم كه هرگز نقاش خوبی نخواهم شد
دیشب دلی كشیدم
شبیه نیمه ی سیبی
كه بخاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ مدفون شد
امشب صدایت را میكشیم
سركش تر از باد
تازه فهمیدم كه چرا شبها بیخوابم
بالشم پر از صدای تو بود
صداییی شبیه خنده های وحشی طوفان
ولی امشب با قطره های رنگ
صدایت را
عشقت را
زنده به گور میكنم
حالا پرهای بالشم هر شب قو میشوند
از شور گریه هایم
payam65
مثل شعری عاشقانه ، خواندنت را دوست دارم
مهمان قلب من باش، ماندنت را دوست دارم
آسمان صاف و ساده ، آبی ات را دوست دارم
دور از ابر سیاهی ، نابیت را دوست دارم
نیمه ماهی ، کنج شبها ، دیدنت را دوست دارم
چون گل خوش رنگ و خوش بو ، چیدنت را دوست دارم
من سلام گرم اما ، ساده ات را دوست دارم
آن نگاه بر زمین افتاده ات رادوست دارم
چشمهای از وفا آکنده ات را دوست دارم
گل بخند ، آرام آرام خنده ات را دوست دارم
آنهمه بخشندگی ، افتادگی را دوست دارم
تا تو هستی در کنارم زندگی را دوست دارم
peyman
دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد مگر او چه گناهی کرده که تنها شده
جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی
او رفته بود.تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز
بود برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود تنهایی مردو من تنها تر شدم....