یافتن پست: #هایم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت! ؟ ؟ اما من از روزها و روزگار گذشتم.بگذرید از من
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 22:02
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
باز قلبم عشق را در خویش باور میکند

با تمام لحظه های بی کسی سر میکند

خاطرات با تو بودن هم چو گل در باغ دل

خلوت بی انتهایم را معطر میکند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 01:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نمیدانم که دانست او دلیل گریه هایم را ؟

نمیدانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را ؟

نمیدانم که میدانست ز عاشق بودنش هستم !

وجود ساده اش بوده که من اینگونه دل بستم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 01:01
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
جثه ام کوچک است ولی دست هایم پر از امیدهایی که زیر همین چتر می شود*
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:52
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
نقاش نیستم عکاس نیستم موسیقی برایم صدای آبشار و گنجشک است از ریاضی حساب انگشت ها را می دانم برای دوست داشتن فیزیک را با برق چشمانی از دور آرزوهایم، کلمات اند پلیور یک عصر زمستانی را خوب می توانم ببافم.............


دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بی تو من هیچم
ای شبم؛ دور از تو بی مهتاب!
دوست می دارم تو را، تا آنسوی دنیا!
دوست می دارم تو را، تا آنسویِ قصرِ طلایی رنگِ اخترها!
دوست می دارم تو را، ای از برایم نقطه پایان هر مقصد!
دوست می دارم تو را، ای بی تو من نابود!
دوست می دارم تو را، از بی نهایت، بی نهایت تر!
دوست می دارم تو را، ای آتش اندیشه هایم بی تو خاکستر!

من نمی دانم ترا؛ ای قلهٔ مغرور!
عاقبت آیا کدامین شب
عاقبت آیا کدامین روز
فتح خواهم کرد؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:18
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آرامـش می خواهـم ...


 به اندازه ی خوردن یک فنـجان قهوه کوتاه باشد ...


 یا قـدم زدن روی سنـگفـرش خیـس پـیاده رو ... طولانی ...


 فـرقی نمی کنـد


فقط آن لحظـه را می خواهـم


 آن لحظـه که تمام سلول هایم آرام می گیرند


deborah-mihanb[!]-com_548166_ (1).gif

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

در نیست


              راه نیست


شب نیست


                   ماه نیست


نه روز نه افتاب


ما بیرون زمان ایستاده ایم


با دشنه تلخی در گرده هایمان


هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید


که تاریکی به هزار زبان در سخن است


در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای


و نوبت خویش را انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:00
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هجوم وحشی و درنده خوی باد پائیزی
كه بر گوش زمین سیلی زد و
اشك را به چشم آسمان آورد
مرا تا اوج غمها برد
وجود سرد و بی احساس برگهای خزان بسته
تمام سبزی دل را به یغما برد
تمام خاطرات سبز خشكیدند
تمام آرزوهایم
تمام من بزیر گامهای عابران گم شد
ونقشی شد بر آب
آن آرزوهای محال من
تمام نا تمام من ...
در این پائیز،
به پایان می رسد آیا؟
خدایا آرزوهایم ...
صدایم كن كه برخیزم
من از پائیز بیزارم
فقط یك فرصت دیگر برای زندگی كافیست
مرا تا فصل سرما فرصتی باید
خدایا آرزوهایم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:48
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

پشیمانند کفش هایم که این همه راه را راه آمدند با نیامدن های تو !


دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 18:48
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ