یافتن پست: #هایم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پاهایم برهنه است!!کفشهایم را کسی برداشت که قراربودسالهابامن"بماند"
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 18:16
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از قوی بودن خسته ام !
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
بی خیااااال همه دنیا
و دلتنگی هایم را ببارم......
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 18:03
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسرک نگاهم کرد و گفت آقا چسب زخم دارم ارزون میدم گفتم زخمهایم عمیقتر از این حرفاست پسرک گفت برو بابا خب عین بچه ادم بگو پول ندارم :دی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:44
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم

که گویا قبل از هر فریادی لازم است

-----------------------

من تمام هستی ام را با نبرد با سرنوشت

در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم

یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم

تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر ماندن همه صبر و قرارم رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:23
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
شانه هایم زیر بار غم شکست

شاخه های سبز امیدم شکست

عشق ما در شیشه فرهاد بود

عشق شیرین ریشه اش در باد بود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:36
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

لحظه ی آبی عشق هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود !
از جایم بلند شدم ،
پنجره را باز کردم و دیدم زندگی هم هراز گاهی زیباست !
شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط
چه صدای قشنگی دارد ! فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم !
فهمیدم که عشق ، آسمان روشنی دارد ! روبه روی عکس سیاه و سفید تو ایستادم ،
دستهایم را به وسعت « دوستت می دارم !» باز کردم ،
و جهان را در آغوش گرفتم !

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:36
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!! بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ...هیچ کس نمی فهمه

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:35
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
می خواهم مرا کنی آن طور که تلویزیون را با اشاره ای کوچک برنامه هایم بی مخاطب نیست اما دیگر مخاطبم تو نیستی می خواهم مرا خاموش کنی آن طور که لامپ پرمصرفی را با اشاره ای کوچک
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 00:16
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من چشمانم را دوست دارم
چون که
تو را می بینند

من صدایم را دوست دارم
چون که
نام تورا نجوا می کند

من دستانم را دوست دارم
چون که
تو را لمس میکنند

من پاهایم را دوست دارم
چون که
با تو قدم میزنند

من خودم را دوست دارم
چون که
عاشق تو هستم

من تو را دوست دارم
چون که
تو تمام منی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آهای روزگار.... به چی می خندی؟؟؟؟


حرمت نگه دار


مگر نمی بینی سیاه پوش آرزوهایم هستم؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:03
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ