saman
برسم به مرز بودن
برسم به اوج زیستن
شاید پرنده ی آزادی را دیدم
و شاید بتوانم بر بام دلت بنشینم
می خواهم با خداوند راز و نیاز کنم
می خواهم مثل هر شب با خدا خلوت کنم
شاید آن روز ها دوباره تکرار شوند
شاید لبخند های خوشبختی دوباره پدیدار شوند
شاید آن باد بهاری بوزد بر صورتم
می خواهم دوباره نو شوم
می خواهم با صدای تو بیدار شوم
می خواهم طرحی از دوستی روی زندگی بزنم
می خواهم با تمام وجودم فریاد بزنم
افسوس که یادم رفته بود کسی صدایم را نمی شود!
افسوس که یادم رفته بود برای پرواز، بال هایم را می خواهم
مدت هاست که بال هایم شکسته
مدت هاست در قفسی حبس شده ام
مدت هاست که پرواز کردن از یادم رفته
مدت هاست که خلوتم را از من دزدیده اند
در CARLO
می خواهم در آسمان خدا پرواز کنمبرسم به مرز بودن
برسم به اوج زیستن
شاید پرنده ی آزادی را دیدم
و شاید بتوانم بر بام دلت بنشینم
می خواهم با خداوند راز و نیاز کنم
می خواهم مثل هر شب با خدا خلوت کنم
شاید آن روز ها دوباره تکرار شوند
شاید لبخند های خوشبختی دوباره پدیدار شوند
شاید آن باد بهاری بوزد بر صورتم
می خواهم دوباره نو شوم
می خواهم با صدای تو بیدار شوم
می خواهم طرحی از دوستی روی زندگی بزنم
می خواهم با تمام وجودم فریاد بزنم
افسوس که یادم رفته بود کسی صدایم را نمی شود!
افسوس که یادم رفته بود برای پرواز، بال هایم را می خواهم
مدت هاست که بال هایم شکسته
مدت هاست در قفسی حبس شده ام
مدت هاست که پرواز کردن از یادم رفته
مدت هاست که خلوتم را از من دزدیده اند