یافتن پست: #همه

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بار دگر نامه ی تو باز شد

مستی ام از نامه ات آغاز شد

نام خدا زیور آن نامه بود

من چه بگویم که چه هنگامه بود

بوسه زدم سطر به سطر تو را

تا که ببویم همه عطر تو را

سطر به سطرش همه دلدادگیست

عطر جوانمردی و و آزادگیست

عطر تو در نامه چها میکند

غارت جان ودل ما میکند

از غم خود جان مرا کاستی

بار دگر حال مرا خواستی

بی تو چه گویم که مرا حال نیست

مرغ دلم بی تو سبکبال نیست

هر چه که خواندم دل تو تنگ بود

حال من و حال تو همرنگ بود

بی تو از این خانه دل شاد رفت

رفتی و بازآمدن از یاد رفت

هر که سر انگشت به در میزند

جان و دلم بهر تو پر میزند

بی تو مرا روز طلایی نبود

فاجعه بود این که جدایی نبود

چون به نگه نقش تو تصویر شد

اشک من از شوق سرازیر شد

اشک کجا گریه ی باران کجا!!!

باده کجا نامه ی یاران کجا!!!

بر سر هر واژه که کاوش کند

عطر تو از نامه تراوش کند

عکس تو و نامه ی تو دیدنیست

بوسه ز نقش لب تو چیدنیست

هر چه نوشتی همه بوی تو داشت

بر دل من مژده ز سوی تو داشت

هر سخنت چون سخن یوسف است

بوی خوش پیرهن یوسف است

من ز غمت خسته ی کنعانی ام

بی تو گرفتار پریشانی ام

مهر تو چون باد بهاری بود

در دل من مهر تو جاری بود

نامه به من عشق سفر می دهد

از سر کوی تو گذر میدهد

نامه ی تو باده ی مرد افکنست

هر سخنت آفت هوش منست

جان و دلم مست جنون می شود

تشنگی ام بر تو فزون میشود

نامه ی تو گر چه خوش و دلکشست

در دل هر واژه گل آتشست

حرف به حرف تو به هرنامه یی

خواندم و دیدم که چه هنگامه یی

نامه ی تو قاصد دنیای عشق

بر دلم آموخت الفبای عشق

هر الفش قد مرا راست کرد

با دل من هر چه دلش خواست کرد

از ب ی تو بوسه گرفتم بسی

نامه نبوسیده به جز من کسی

پ چو نوشتی دل من پر گرفت

آتش عشق تو به دل در گرفت

دال تو بر دل غم دوری نهاد

صاد تو دل را به صبوری نهاد

سین تو سرمایه سود منست

سین همه ی بود و نبود منست

سور و سرورم همه از سین تست

سین اثر سینه ی سیمین تست

شین تو در خاطره شوق آورد

ذال او ما را سر ذوق آورد

لام تو یادیست ز لبهای تو

وان نمکین خنده ی زیبای تو

میم بود شمه یی از موی تو

زانکه معطر بود از بوی تو

نون تو از ناز حکایت کند

های تو از هجر شکایت کند

واو تو پیغام وصال آورد

جان و دل خسته به حال آورد

از سخنت بر تن من جان رسید

حیف که این نامه به پایان رسید

بوسه به امضای تو بگذاشتم

یاد زمانی که تو را داشتم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:03
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
وای، باران

…………باران

……..شیشهء پنجره را باران شست.

…..از دل من اما،

……………..چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ،

………من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

……………….وای، باران

…………………………..باران

………………………………پر مرغان نگاهم را شست.

خواب، رؤیای فراموشیهاست!

…………….خواب را دریابم

………………….که در آن دولت خاموشیهاست.

…………………………..با تو در خواب مرا لذت ناب هم ‌آغوشیهاست.

من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می‌بینم،

و ندایی که به من می‌گوید:

………….“گرچه شب تاریک است

………………………..دل قوی دار،

………………………………سحر نزدیک است.”

دل من، در دل شب،

…………خواب پروانه شدن می‌بیند.

…………………………مـِهر در صبحدمان داس به دست

……………………………………….خرمن خواب مرا می چیند.

آسمانها آبی،

…….. پر مرغان صداقت آبی‌ست

…………………..دیده در آینهء صبح تو را می‌بیند.

از گریبان تو صبح صادق،

……………..می گشاید پر و بال.

تو گل سرخ منی

………..تو گل یاسمنی

…………………تو چنان شبنم پاک سحری؟

……………………………………………. نه

……………………………………………..از آن پاکتری.

……………….تو بهاری؟

……………………… نه

……………………….بهاران از توست.

……….از تو می گیرد وام،

………….هر بهار اینهمه زیبایی را.

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

……………….کاروانهای فروماندهء خواب از چشمت بیرون کن!

بازکن پنجره را!

……تو اگر بازکنی پنجره را،

………………..من نشان خواهم داد

……………………………به تو زیبایی را.

بگذر از زیور و آراستگی

………….من تو را با خود، تا خانهء خود خواهم برد

………………….که در آن شوکت پیراستگی

…………………………….چه صفایی دارد

آری از سادگی‌‌اش،

…………..چون تراویدنِ مهتاب به شب

……………………………….مهر از آن می‌بارد.

باز کن پنجره را

……..من تو را خواهم برد

…………………به عروسی عروسکهای کودک خواهر خویش

………..که در آن مجلس جشن

…………………….صحبتی نیست ز دارایی‌ داماد و عروس

……………………..صحبت از سادگی و کودکی است

……………………..چهره‌ای نیست عبوس

کودک خواهر من

……….در شب جشن عروسی عروسکهایش می‌رقصد

کودک خواهر من

………..امپراتوری پر وسعت خود را هر روز

……………………………………..شوکتی می‌بخشد

کودک خواهر من

………نام تورا می‌داند

………نام تورا می‌خواند

………………………گل قاصد آیا با تو این قصهء خوش خواهد گفت؟

باز کن پنجره را

………..من تورا خواهم برد به سر رود خروشان حیات

……………………………….آب این رود به سر چشمه نمی‌گردد باز

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

…………..صبح دمید!

و چه رویاهایی !

………….که تبه گشت و گذشت.

و چه پیوند صمیمیتها،

…………..که به آسانی یک رشته گسست.

چه امیدی، چه امید ؟

…………..چه نهالی که نشاندم من و بی‌بر گردید.

دل من می سوزد،

……که قناریها را پر بستند.

………..که پر پاک پرستوها را بشکستند.

و کبوترها را

……….آه، کبوترها را

………………و چه امید عظیمی به عبث انجامید
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:01
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

نجار ها هم کورند
هنوز هم تخت دو نفره میسازند نمیبینند
همه تنهاییم حتی آنهایی که دو نفره میخوابند

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 09:36
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

سر بزار روی شونه هام   ,   تا بگم آروم از غصه هام تا بگم چی امد به سرم   ،    
رفت چرا نازنین دلبرم
عیش و شراب و مستی ،
کار ما بود
عشق و خدا و هستی ،
یار ما بود
اما شد، رنگ زمستون ,
نو بهار ما
بزم مهر و جنون در دل به پا بود سینه لبریزه از شور ،
از وفا بود
اما غم ، آمد به قلبم ،
ای خدا چرا؟
سوختم ، سوختم من از غم ،
دل او پی یار دیگری بود
که عمر رویای من به سر رسید باختم ،
باختم من به او ، همه ی عمرٍ دلدادگی رو
که غربت به خانه ام سرک کشید

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 01:11
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

زندگی می گذرد، با خوبی ها و بدی هایش، با کمی و کاستیهایش،
با آرامش و خشم هایش، حرص و هیجان ها، شاید اما بیش از هر چیز با روزمرگی. زندگی می گذرد،
در تشویش و تردیدها، به سرعت می گذرد،
گذشت زمان را حس نمی کنی و فقط حس می کنی که اتفاقی در شرف وقوع است
.
آرزو می کنم، هدیه ای برای همه، آنها که می شناسم و نمی شناسم،
کاشکی آن اتفاق بیافتد، اتفاقی به نام "خوشبختی
"

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 01:04
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست
شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست

آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری
که جهنم نگزارد به تنم تاثیری
..

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 01:00
+2
AmiR
AmiR
شب همه گل پسرا و گگگگگگگل دخترا و.............................................................................
بخیر و خوش
بای بای بای بای
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 00:25
+4
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
آنقدر نفـــس می کشم..

تـــــــــا..

تمــام شود

همه ی آن هوایـــــی که ..

سراغ تو را می گیر

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 00:11
+4
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii
تلخ است همه فکر کنند سرت شلوغه ولی فقط خودت بدونی چقدر.....تنهایی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 23:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
موبایلمو دزدیدن!همه میگن برو شکایت کن!
خب بابا اون دزده تمام اسمسامو خونده،روم نمیشه نگاش کنم،آبروم رفته
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 22:27
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ