یافتن پست: #چشم

saman
saman


عشق یعنی...!



عشق یعنی مستی و دیوانگی



عشق یعنی با جهان بیگانگی



عشق یعنی شب نخفتن تا سحر



عشق یعنی سجده با چشمان تر



عشق یعنی سر به دار آویختن



عشق یعنی اشک حسرت ریختن



عشق یعنی درجهان رسوا شدن



عشق یعنی سست و بی پروا شدن



عشق یعنی سوختن با ساختن



عشق یعنی زندگی را باختن



دیدگاه  •   •   •  1392/07/6 - 01:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم ساز میخواهد ، از همان هایی که یکی بیاید برایم بنوازد بعد من مغرورانه برایش کف بزنم و خیره شوم در چشمان سیاهش و بگویم عزیزم عالی بود اجرایت دلم فرانسه میخواهد مثل همین موسیو که آمده شرکتمان ، یا حتی مثل سباستین که فرانسوی است دلم ... دلم خسته است از این همه بیـ... بی خیال ِ همه ی آن چیز هایی که خسته ام کرد، یکی بیاید بگوید با این بغض ِ کهنه چه کنم این روزها.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 19:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه وقتایی...
اما کسی رو پیدا نمی کنی ...

یه وقتایی هست که چشمات داد میزنه تنهایی رو ...

اما هیچکس نمی فهمه ...

یه وقتایی هست که بغض بدجور گلوتو فشار میده ...

اما جرأت شکستن نداره ...

یه وقت هایی دلت میخواد کسی کنارت باشه...

اما هیچکس به غیر از تنهایی نیست...

دم تنهایی گرم که هیچ وقت تنهام نذاشت.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 19:36
+2
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من اصولن آدم خشنی نیستم ؛ یعنی فکر نکنم باشم !
.
.
.
.
.
.
.

فقط نمیدونم چرا وقتی متن میزارمو لایك نمى كنین ،

خیلى بی دلیل ، احساس میکنم بهم محل نمیذارین !

بعد دوس دارم بزنمتون ، بگیرم تک تک موهاتونو از جا بکنم!

بعدشم آهن مذاب روو دستا و توو چشم و چالتون بریزم !

بعدبا دمپایی ابری خیس بزنم تو دهنتون , بعد .........

کلن یه همچین روحیه ی لطیفی دارم من
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 18:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به چشم هایت بگو …

آنقدر برای دلم ….. رجز نخوانند …

من اهل جنگ نیستم …

شـــاعـــرم !

خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم …

شعری می نویسم ، آنوقت

اگر توانستی …

مرا در آغوش نگیر …
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 17:15
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
ﻋﺎﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﻤﺎﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺎﻣﭙﻮ ﺯﺩﻥ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﺟﻨﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟دیگه عرضی نداشتم حموم رفتید التماس دعا
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 16:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نه ...

کاری به کار عشق ندارم

من هیچ چیز و هیچ کس را دیگه در این زمانه دوست ندارم

انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا هر چیز و هر کس که دوست تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد از تو دریغ می کند

پس با همه وجودم خود را زدم به مردن تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد

این شعر را هم نا گفته می گذارم ...

تا روزگار بویی نبرد که ...

گفتم که ...

دیگه کاری به کار عشق ندارم !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 19:41
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


ز احمد تا احد یک "میم" فرق است جهانی اندر این یک میم غرق است دقیقا "میم" احمد میم هستیست که سرمست از جمالش چشم هستیست


دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 19:34
+3
be to che???!!
be to che???!!

يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟






يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟ (طنز)






۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يكم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون كفش هاي مارك دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نكشيده….

۱۰ صبح: مامان در و باز ميكنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش كاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نكنم يكم ديگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه كه باز خوابه)


۱۲ صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه ۹۹ تا ميس كال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوكت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!
ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابك جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي كنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….بابك جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميكشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميكنه

۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار (چه لوس...اييييييييييي23)

۳ ظهر: مامااااان جورابام كو؟ (پسرا هميشه شلختن051435)

۴عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟

۵ عصر: اولين اتو…(مسافركشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن)

۶ عصر: به دستور مامان ميره دنبال آبجي كوچيكه كلاس زبان البته اين كار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده كه كسي از قلم نيوفته البته اين كار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط كافيه يك پسر ۱۰ ساله بياد بيرون از كلاس خواهر پشت كنكوريشو خفه ميكنه كه ..آره كلاس مختلطه تو هم اين همه كلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون كه خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از اين خواهر ها كه درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر جون بيچاره كمك و امداد…)

۷ عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشك چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد كه ليدا جان نيازمند به دستمال كاغذي بابك آقا هم كه نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميكنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا كه خشكش زده ترجيح ميده با مانتوش پاك كنه …



۸ غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!

۹ شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..

۱۰شب: يه مهموني كوچيك طرفاي كامرانيه حيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…

۲شب:مادر كجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميكشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت كنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



امنیت دادن به یک زن یعنی:
محکم دستش را گرفتن ...
با دیوانگی هایش زندگی کردن ...
احساسِ زنانه اش را فهمیدن ...
امنیت یعنی:
دستت را که می گیرد ،صورتت را که میبوسد، بداند ناب تر از دست هایِ تو دستی نیست ....
بداند ماندنی تر از نگاهِ تو چشمی نیست ...
بداند برایِ بوسه هایش مرز نمی گذاری، برایِ خنده هایش می خندی، برایِ گریه هایش شانه می شوی ...
بداند برایِ راست گفتن مستی نمی خواهی ...
بداند برایِ لحظه هایِ تنهاییت سیگار نمی خواهی ...




دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:43
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ