یافتن پست: #چشم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

توکیستی که صدایت به آب می ماند؟


تبسمت به گل آفتاب می ماند


تنت به پیرهن صورتی ودامن سرخ


به تنگ نیمه پری از شراب می ماند


به پشت چشم تو آن سایه های رنگارنگ


به نقش قوس وقزح در حباب می ماند


توراشبی سرراهی دولحظه دیدم وبعد


به خانه یاد تو کردن به خواب می کاند


ازآن تبسم نوشت به سینه یادی ماند


چوبرگ گل که به لای کتاب می ماند


کسی که شعر تورا گفت نشئه ی سخنش


به مستی می بی رنگ ناب می ماند.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بیتوته كوتاهی است جهان

در فاصله گناه و دوزخ

خورشید

همچون دشنامی بر می آید

و روز ، شرم ساری

جبران ناپذیری است .

آه ،

پیش از آنكه در اشك غرقه شوم

چیزی بگوی...

درختان ، جهل معصیت بار نیاكانند

و نسیم ، وسوسه ئی است نابكار .

مهتاب پائیزی كفری است

كه جهان را می آلاید.

چیزی بگوی

پیش از آنكه در اشك غرقه شوم

چیزی بگوی...

هر دریچهِ نغز

بر چشم انداز ِ عقوبتی می گشاید .

عشق رطوبت چندش انگیز پلشتی است

و آسمان سر پناهی ،

تا به خاك بنشینی و

بر سرنوشت خویش گریه ساز كنی !!!

آه ،

پیش از آنكه در اشك غرقه شوم

چیزی بگوی

هر چه باشد ...

چشمه ها از تابوت می جوشند

و سوگواران ژولیده آب روی ِ جهانند.

عصمت به آینه مفروش

كه فاجران نیازمندترانند.

خامش منشین خدا را

پیش از آنكه در اشك غرقه شوم

از عشق چیزی بگوی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد به آب
نازنین چشم به شط دوخته بود
فارغ از عاشق دلسوخته بود
دید در روی شط آید به شتاب
نوگلی چون گل رویش شاداب
گفت به به چه گل زیباییست
لایق دست چو منِ رعناییست
حیف از این گل که برد آب او را
کند از منظره نایاب او را
زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست
خوانده بود این مثل ان مایه ی ناز
که نکو یی کن و در آب انداز
خواست کازاد کند از بندش
نام گل برد و در آب افکندش
گفت رو تا که زهجرم برهی
نام بی مهری بر من ننهی
مورد نیکی خاصت کردم
از غم خویش خلاصت کردم
باری آن عاشق بی چاره چو بط
دل به دریا زد و افتاد به شط
دید آبی ست فراوان و درست
به نشاط آمد و دست از جان شست
دست و پایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای افت جان سنبل تو
ما که رفتیم، بگیر این گل تو!
جز برای دل من بوش مکن
عاشق خویش فراموش مکن
بکنش زیب سر ای دلبر من
یادِ آبی که گذشت از سر من
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

كوله بارسفرت رفت و نگاهم را برد نه تو دیگر هستی نه نگاهی كه در آن دلخوشی ام سبز شود سایه می
داند كه به دنبال نگاهت همچون ابر سر گردانم هیچ كس گمشده ام را نشناخت تابش رایحه ای بی خبر
آورد كسی در راه است چشمی از درد دلم آگاه است كاش هیچوقت عشقی متولد نمی شد كه روزی
احساسی بمیرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:18
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلام
مرا ببخش
نمی دانم چرا سکوت کرده ام
بیش از اینها مرا ببخش
چرا که مدتهاست که ترسیده ام
در این هجوم وحشی زندگانی ، در میان این درندگان خونخوار
جسمم دریده شد
قلبم پاره پاره شد
و چشم اشک بارم ،خون گریید
مرا ببخش
مرا ببخش ای دلپذیر
جانم به لب رسید
دلپذیر من دگر گلایه ای بر لبم نیست
چرا که تنها جرعه ای آب می خواهم تا زنده بمانم
مرا لمس کن
مرا در دستانت حس کن
مرا در چشمانت لمس کن ، بر روی گونه هایت، در آغوشت
چرا که من در درون تو زندگانی گزیده ام
لانه ام در درون توست
پس خودم را به تو می سپارم
و بیش از هر چیز می خواهم تا محافظم باشی
مرا بپذیری و کنارم باشی
مرا جرعه ای آب ده برای زنده ماندن
تنها همین و بس
دگر حرفی برای گفتن نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

میشه مثل یه قطره اشك بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشكی رو بگیری كه با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 20:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سربه هوانیستم

اماهمیشه چشم به آسمان دارم

حس عجیبی است دیدن همان آسمانی که

شاید توچند لحظه پیش به آن خیره شده باشی

تمام حجم خیالم از تو لبریز است

دنیای خیالم کوچک نیست ، تو بی نهایت عزیزی . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 17:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مخاطب خاص ِ زندگے مــــن...

با تمام وجود مے گویم:

این روز ها عجیب دل تنگ توام

دل تنگ اجابت چشمانت

دل تنگ رنگ نگاهت

دل تنگ بوے عَطرت

تو که نیستے ...

انگار زندگے بودن را کــم می آورد و

بهانه گــیر نبودن است

تو کـه نیستے دلتنگے هایت مــرا از پا در می آورند ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 16:20
+2
sasan pool
sasan pool
همه آهنگ های این بابا مازیار فلاحی یک طرف این اهنگ هم یک طرفه دیگه

عاشقانه من میسازم یک کلبه ای از دلتنگی
مثل بارون من میبارم آرام آرام از دلتنگی

اشکای عاشقانه بدرقه ی وجودت
قربون اشک چشمات
برو خدا به همرات


تو بغض سرد بارون
منو به غم سپردی
قلبم میون دستات
برو خدا به همرات


مثل دریا خسته و غریبم
سر به دامان، سرد و بی نسیبم
مثل پرواز در یک آواز
در کوچه ای از دلتنگی
عاشقانه من میخوانم
هر لحظه را با دلتنگی از دلتنگی
عاشقانه من میگریم
آرام آرام از دلتنگی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 22:27
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت دل من نیز با تو بعد آن پاییز طولانی دوباره چون گذشته بهاری تازه خواهد یافت درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد که عشق از کنده ما روزگاری تازه خواهد یافت دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد کلام از لهجه تو اعتباری تازه خواهد یافت از اینسان که من و تو از تفاهم عشق می سازیم از اینسان عشق ورزی هم قراری تازه خواهد یافت من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد آری که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت تو خوب مطلقی من خوبها را با تو می سنجم بدین سان بعد از این خوبی عیاری تازه خواهد یافت جهان پیر این دلگیر هم با تو کنار تو به چشم خسته ام نقش و نگاری تازه خواهد یافت

دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 14:39
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ