یافتن پست: #چشم

saman
saman
در CARLO

مدرسة ما: پایگاه جهنمی


خروج از مدرسة: فراراز آلکاتراس


دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی


نمرة بیست: افسانهآه


مدیرمدرسه: مرد 6 میلیون دلاری


شوخی با مدیر: بازی با مرگ


روز دادن کارنامه:حادثه در تونل کندوان


امتحان: شاید وقتی دیگر


روزی که معلم به کلاسنمی­آید: بوی خوش زندگی


اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه


نمازخانة دبیرستان:قطعه ای از بهشت


امتحان پایان ترم: قلب­ها برای که می­تپد؟


پیام متقلب برای دیگران: چشم­هایم برای تو


راهی برای متقلبان:جیب­برها به بهشت نمی­روند


آنتن مدرسه: جاسوس سه جانبه


جای سیلی معلم: دایرةسرخ


صفرهای پشت سر هم: برج مینو


اعتراض برای نمره:شلیک نهایی


زنگ ورزش: المپیک دربازداشتگاه


شورای دبیران: جنگ نفتکشها


ناظم: پلیسآهنی


کنکور:بالاتر از خطر


دیدن معلم از دور: سایة عقاب­ها


نگاه معلم: بگذارزندگی کنم


دانشگاه: سرزمین آرزوها


خارج از مدرسه: آن سویآتش


بحث بامدیر: فریاد زیر آب


شاگرد اول کلاس: پرندة کوچک خوشبختی


پای تخته: لبةتیغ


منفی­های پشت سر هم: گلوله­های بی صدا


اولین دانش آموزی کهمعلم از او درس می­پرسد: قربانی


وراجی سر کلاس: مجوز مرگ


آخر کلاس: بهشتپنهان


مبصرکلاس: افعی


بوی جوراب بچه­ها: عطر گل یاس


دبیران مدرسة ما:تبعیدی ها


اخراج از مدرسه: می­خواهم زنده بمانم


دفتر دبیران: خانه ارواح


نمرة ده: شانسزندگی


اتاقورزش: جزیرة آدم خورها


سال آخر دبیرستان: سال­های بی­قراری


ساختمان مدرسه: آسمانخراش جهنمی


اخراجی­ها:بینوایان


رفتن به دانشگاه: هدف سخت


دفتر مدیر: کلبةوحشت


صاحباننمره زیر ده: سربداران


کیف­های دانش آموزان: محموله


ظرفیت نیمکت­ها: دونفر و نصفی


سوسک در کلاس: انفجار در اتاق عمل


کلاس خصوصی: وعدهپنهان


زنگادبیات: نان و شعر


دفتر ناظم: محکمة عدالت


حالت دانش آموز هنگامپاسخ دادن: زرد قناری


دانش آموزان رشتة ریاضی: سوته دلان


رفتار مشاور مدرسه بادانش آموزان: عاشقانه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 15:28
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
چرا آزرده حالی ای پسر جان

مدام اندر خیالی ای پسر جان

بیا خوش باش و صد شکر خدا کن

که آخر کامیابی ای پسر جان

پدر گلشن چو زندانه به چشمم

گلستان آذرستانه به چشمم

بدون کام دل آن زندگانی

همه خواب پریشانه به چشمم

بوره سوته دلان گرد هم آییم

سخن با هم کنیم غم وا نماییم

ترازو آوریم غم ها بسنجیم

هر آن سوته تریم سنگین تر آییم

غم درد دل من بی حسابه

خدا داند که مرغ دل کبابه

حببا چون فدا گشتی در آن روز

نداری غم ترازومان کتابه
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:01
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
یا رب به خدایی خدائیت

وانگه به کمال پادشاهیت

از عشق به عنایتی رسانم

کو ماند اگرچه من نمانم

از چشمه عشق ده مرا نور

وین سرمه ز چشم من نکن دور

گرچه ز شراب عشق مستم

عاشق تر از این کنم که هستم

گویند که خو ز عشق واکن

لیلی طلبی ز تن رها کن

یا رب تو مرا به عشق لیلی

هر لحظه بده زیاده میلی

از عمر من آنچه هست برجای

بستان و به عمر لیلی افزای

گرچه شده ام چو مویی از غم

یک موی نخواهم از سرش کم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:00
+4
saman
saman
در CARLO

سلام


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


خوبه فقط یه سلام کردم این طور دنبالم راه افتادی؟ اگه چشمک می­زدم چی کار می­کردی؟

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:58
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
رواق منتظر چشم من آشیانه تو است

کرم نما و فرود آی که خانه : خانه تو است

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل

لطیفه های عجیب زیر دام و دانه تو است

دلت به وصل گل ای بلبل سر خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تو است

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن

که این مفرح یاقوت در خزانه تو است

به تن مقصرم از دولت ملا زمتت

ولی خلاصه جان جان خاک آستانه تو است

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی

در خزانه مهر تو و نشانه تو است

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که تو سنی فلک رام تازیانه تو است

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز

از این حیل که در انبانه بهانه تو است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:48
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

آشنایی نه غریبی است که دلسوز من است

چون من از خویش بر قلبم دل بیگانه بسوخت

خرقه ز بد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو لاله جگرم بی می و میخانه بسوخت

ماجرا کم کن و باز آگه مرا مردم چشم

خرقه از سر بدر آورد و بشکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:44
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سحر بابا دمی گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

قلم را از آن نبود که سر عشق گوید باز

ورای حد تقدیر است شرح آرزومندی

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور

پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی

جهان پیر رعنا را ترحم در حلیت نیست

ز مهر او چه می پرسی در او همت چه می بندی

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی

دریغ آن سایه همت که برنا اهل افکندی

در این بازار اگر سوی است با درویش خرسند است

خدایا منعم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند

سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفایی ها

که با خوار ز میان کردنند ترکان سمرقندی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مي‌روم شايد كمي حال شما بهتر شود

مي‌گذارم با خيالت روزگارم سر شود

از چه مي‌ترسي برو ديوانگي‌هاي مرا

آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود

مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس

حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود

بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم

تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:39
+6
saman
saman
در CARLO

می­گن وقتی یه خوشگلبه آسمون نگاه می­کنه، ستاره­ها براش چشمک می­زنن و لذت می­برن! یه وقتتو به آسموننگاه نکنی گند بزنی به حالشون!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:21
+4
mina
mina
مي توانم ز آب ديده دشت را دريا كنم
يا ازين سيل دمادم كوه را صحرا كنم
مي توانم بر كنم از سينه آه آتشين
نه فلك را در نفس يك توده ي غبرا كنم
دست اگر از ديده بر گيرم را سر دهم
ز آب و آتش مي توانم عالمي را لا كنم
از محبت هست پنهان در دل من آتشي
هفت دوزخ سوزد ارزان ذره اي پيدا كنم
هست جانم قابل اسرار علم من لدن
مي توانم خويشتن را جنت الما وا كنم
مي توانم از زمين بر كام دل گامي نهم
گام ديگر بر فراز چرخ هفتم جا كنم
مي توانم عالمي آباد كردن از نفس
روي دل را گر به سوي خواجه بطحا كنم
تو به چشم كم مبين در من عصاي موسيم
خويش را چون افكنم بر خاك اژدها كنم
وقت آن شد "رضا" گيرم ز اهل دنيا عزلتي
لب ببندم چشم و گوش آخرت را وا كنم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:05
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ