saman
صدایت میزنم ...
پرستوها لال میشوند .
نگاهت میکنم ...
شب رنگش را به چشمان تو میبخشد .
دست هایت را
میگیرم ...
خورشید جلوی پاهای من زانو میزند .
در آغوشت آمدم ...
دیگر ادامه ی شعر یادم رفت....
saman
چهره ی عاشق را در مرداب دیدن , زیباست
گل تنهای عاشق را بین خار های فراوان دیدن , زیباست
تکه ابر مستی را بین آسمان دیدن , زیباست
نور محوی را در تاریکی ها دیدن , زیباست
لکه خون ها را بر روی زمین دیدن , زیباست
گریه چشمان بین باران دیدن , زیباست
همه چی زیباست به جز لحظه ای که بفهمی زشت چیست
زشت یعنی فرق بین روح های ما
saman
با کدوم رنگ سیاهی میشه تو عزات سهیم شد
با کدوم حرف تسلی میشه باز مثل قديم شد
با کدوم گريه زاري ميشه از ياد تو رد شد
با چه درسي ميشه بي تو زنده بودن رو بلد شد
باورم نميشه نيستي
باورم نميشه رفتي
اما باور كن هميشه
توي قلب من نشستي
توكه نيستي خاليه جات توي هر لحظه و هرجا
از تو عكس وخاطراتت مونده يادگاري اينجا
كاش ميشد يه بار ديگه ببينم تو رو كنارم
تا بتونم بدي هامو از دلت بيرون بيارم
كلي حرفاي نگفته مونده پشت بغض چشمام
ديگه گريه چاره ساز نيست بي تو دنيارو نميخوام
باورم نميشه نيستي
باورم نميشه رفتي
اما باور كن هميشه
توي قلب من نشستي...
♥ نگار ♥
هی دختر خانوم.....!!!
اگه می بینی اون عوضیه زن داره بازم دنبالته...
تو آدم باش...
بدون یکی با تمام وجود چشمش به دره تا همسرش بیاد...
همه احساسشو به پاش بریزه...
حرفای دروغشو که بوی خیانت میده باور نکن...
آره...تو آدم باش...
♥ نگار ♥
به سلامتی پدری که نمی توانم را
در چشمانش زیاد دیدیم
ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!
خدایا هیچ پدری رو شرمنده زن و بچه اش نکن
سلامتی پدرا لایک بارون کنین
♥ نگار ♥
وقت رفتن که بشه بهونه ها پر رنگ میشن
عکس هاهمه پاره شدن،خاطره ها فراموشن
وقت رفتن که بشه این خونه دلگیر میشه
هوای خونه سرد،عشقم ازم سیر میشه
وقت رفتن که بشه دنیام فقط پاییز میشه
گلهای باغچه پژمرده،دلم ازغم لبریز میشه
وقت رفتن که بشه چشم های من خیس میشن
تموم تاروپود من به یک باره نیس میشن
وقت رفتن که بشه نفس من بند میاد
همش خدا خدا میکنم که اون روز ...
هرگز نیاد...
"شبــــ گــــرد تنهـــــــا"