amir reza
وطنم ای شکوه پا بر جا
در دل التهاب دوران ها
کشور روزهای دشوار و
زخمی سربلند بحران ها
t @ r @ n e
شق کلمه ايست که بار ها شنيده مي شود ولي شناخته نمي شود.
عشق صداييست که هيچ گاه به گوش نمي رسد ولي گوش را کر مي کند.
عشق نغمه ي بلبليست که تا سحر مي خواند ولي تمام نمي شود.
عشق رنگيست از هزاران رنگ اما بي رنگ است.
عشق نواييست پر شکوه اما جلالي ندارد.
عشق شروعيست از تمام پايان ها اما بي پايان است.
عشق نسيميست از بهار اما خزان از آن مي تراود.
عشق کوششيست از تمام وجود هستي اما بي نتيجه.
عشق کلمه ايست بي معني ولي هزاران معني دارد.
عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معني را مي رساند ولي معني آن گفتني نيست.
ali rad
سیستم خفن سیار ...........حتی برای پشت کوه
mah3a
عشق با لهجه شيرين شيرازي: دلوم ميخادبرم بالوي يه ي کوه بلندي از ته دلوم با تموم وجودوم با صدوي بلند جار بزنم دوست دارم ولي حوصلم نميشه
ebrahim
همه مي خواهند روي قله کوه زندگي کنند، اما تمام شادي ها و پيشرفتها وقتي رخ مي دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستيد
☺SAEED☻
ای قطار راهت را بگیر و برو ؛نه کوه نای ریختن دارد و نه ریز علی پیرهن اضافی !
دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست
sasan pool
سخنان آقای فرهادی موقعه دریافت جایزه اسکار با این مقایسه کنید.
سخنان فرهادی به هنگام دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی:
سلام به مردم خوب سرزمینم.
ایرانی های زیادی در سراسر جهان در حال تماشاى این لحظهاند و تصور می کنم که خوشحالند. نه فقط به خاطر یک جایزه مهم، یک فیلم یا یک فیلمساز.
آنها خوشحالاند چون در روزهایى که میان سیاستمداران حرف از جنگ، تهدید، و خشونت تبادل می شود، نام کشورشان ایران از دریچه باشکوه فرهنگ به زبان مىآید.
فرهنگى غنى و کهن که زیر غبار سیاست پنهان مانده است.
من با افتخار این جا
من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مىکنم. مردمى که به همه فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از دشمنى و کینه بیزارند. ♥♥♥
mah3a
مکعب برگشت به کره گفت:
تو در هیچ زمینه ای اعتقاد مشخصی نداری،جهت گیری نکرده ای. نسبت به همه چیز و همه کس با مالایمت برخورد میکنی،هیچ وقت حرف تند و تیزی نمی گوئی.
من مطمئن هستم تو هرگز نمی توانی راه را به آخر برسانی.
همین مدارا دست و پایت را می بندد.
کره گفت:
تا پائین کوه مسابقه بدیم؟؟؟
رضا
از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست