یافتن پست: #گرگ

saman
saman
در CARLO
مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار ، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند . 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه . آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آوردو گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟
گفت :می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 11:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
روزگاریسـت همه عــرض بدن می خواهنـــد
همه از دوست فقـــط چشـم و دهـن مــی خواهنــد
دیــو هستنـد ولـی مثـل پری می پوشنــد
گرگ هایــی که لبـاس پــدری می پوشنــد
آنچــه دیدنــد به مقیــاس نظــر مــی سنجنــد
عشـق ها را همــه با دور کمــر می سنجنــد
خب طبـیـعـیـسـت که یـک روزه به پـایـان برسـد
عشـق هایـی که سر پیــچ خیـابان برســـد...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 10:40
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تمام این شبها یکی یکی گوسفند های شهرم را شمردم . .
جای من بودی تو هم خوابت نمیبرد . . .

اگر با هر گوسفند چهار گرگ میشمردی. . .!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:06
+4
sara
sara
این روزها همه چیزعوض شده است

در جایی زندگی می کنیم که

هرزگی ، مد

کفر گفتن ، روشنفکری

بی آبرویی ، کلاس

مستی و دود ، تفریح

دزدی و لاشخوری و گرگ بودن ، رمز موفقیت است
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 11:43
+4
مهسا
مهسا
اینجــــــاعده ای برای تـــــــو دندان تیـــــــــز کرده اند....

کافیستــــــ خودتــــــ را ول کنــــــی آنوقتـــــ میبینی.....

عــــــده ای چشم وگـــــــــوش بستــهـ

آنچنانـــــــ تورا از همـ میدرندکــــــه نمیفهمـــــی از کجــــــاخورده ای...

گرگـــــ های اینجــــــــاهمــهـ دوره دیده انــــــد

ب وقتــــــش ماسکـــــــ هارا برمیدارند

فقط کافیستـــــــــ خطـــــــــا کنــــــــــی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 18:36
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
آری از آمده ام...

چه می دانستم این ور باید برای ، خورد؟!

برای کرد

برای دیده شدن را نشان داد

برای به رسیدن را به کشاند

هم با دلیلش را می پرسم

می گویند: از آمده!

می دهم به برگردم

و دغدغه ام برگرداندن

از دست ها باشد،

تا اینکه این ور باشم و !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 10:53
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
داریم جايــــي زندگي مي کنيم که:

هرزگـــــي : مـــــد

بي آبرويـــي : کــــلاس

مستي و دود : تفريـــــح

و لاشخوري و گرگ بودن : رمز موفقيته...

تـــــــــــف...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 21:40
+8
NeDa
NeDa
گول دنیا را مخور......!! ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند /بره های این حوالی گرگ ها را میدرند /سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها /زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 16:55
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
لحظه ها را درياب
چشم
فردا كور است
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطه نوراني
چشم گرگان بيابانست

فروغ فرخزاد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/8 - 00:13
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
نه صدایش را نازک می کرد… و نه دستانش را “آردی”… از کجا باید به “گرگ” بودنش شک میکردم؟!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 17:42
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ