یافتن پست: #گلو

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میگویند : روزی سگی داشت در چمن علف میخورد . سگ دیگری از کنار چمن گذشت . چون این منظره را دید ایستاد .( آخر ندیده بود سگ علف بخورد )
ایستاد و با تعجب گفت : " اوی ! تو کی هستی ؟ چرا علف میخوری ؟ "
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت :
- : " من ؟ من سگ قاسم خان هستم ! "
سگ اولی پوز خندی زد و گفت :
- " سگ حسابی ! تو که علف می خوری ؛ دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ اگر پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ؛ حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان ؟ سگ خودت باش !!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/5 - 16:47
+4
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
چه رابطه ای استــــ بین گلوی تو و چشمان من ؟تو بغضـــــــ میکنی ، چشمان من خیــــــــس می شوند …
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 14:17
+8
AmiR
AmiR
همیشه در حالیكه

یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!

یه عالمه اشك توی چشاته!

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...

باید بگی:خب...خداحافظ !...

خداحافظ!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/02/30 - 14:28
+5
Ashkan ZEON
Ashkan ZEON
دیگه خستم از تکرار/دیگه اشکم از چشمام
نمیاد تا شاید یکم آروم بشم/دیگه نوری نداره حتی فانوس شب
حتی بارونشم دیگه پر از دود غلیظه/هرکیو میبینی میناله یا اینکه مریضه
همه باهم دیگه اینجا شدن غریبه/توی حرف راستشونم پر از فریبه
هرچی میخوای بابا نداره قدرت خریدش/پس ترجیح میده پای صحبت نشینه
خدا کو پس دلیل اینکه شکرت کنم/بگو این همه خالیو با چی پرش کنم
آرزوم شده 1 شب باشه صبحش روشن/هرکی میوفته نشه تنها خودش بلند
بزار غرش کنم بگم از بغض توی گلوم/از تن فروشی که میگه نخورده نون حروم
زوده هنوز خیلی حرف توی دل پژمردمه/سندشم همین ورقای خط خوردمه...
Ashkan Zeon
3 دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 22:06
+4
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
این روزها زیادی ساکت شده ام
حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو ؛
از چشمهایم بیرون می آیند ...
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 16:16
+4
مهسا
مهسا
آدمها ترک کردن را دوست دارند سرشان را افتخار بالا میگیرند و میگویند: ترک کردم(سیگار را ، نت را ، خانه را ، دوستانم را ، معشوقم را( اما هیچ کس ترک شدن را دوست ندارد..... و با همه ی غمِ وجودشان میگویند : ترکم کردن! میبینید؟ ما همان آدمهایی هستیم که ترک میکنیم اما وقتی کسی ترکمان میکند جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد بغض گلویمان را خفه می کند!!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:51
+8
payam65
payam65
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:36
+1
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
تا آمدن با تو خدا حافظی کنم
بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 01:10
+11
payam65
payam65
می دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز،ولی پی در پی و آرام،دم گرم خودش را در گلویم سخت نقشبارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:48
+3
payam65
payam65
و حال رفته ای...بغض بدی در گلویم داره آتیشم میزنه...عاقبت ما آنچه خواهان بودیم میشد...میدانم باکسی رفتی و من فقط باید تنها باشم...آری میگویی من در قلب توام اما حالا قلب تو جای دو نفر را دارد؟

گلوم را بغض و گریه حسابی خسته کرده.

آری آغوش من را حس نکردی و رفتی و حتی خواهانه آغوش من بودی و گفتی به دلت مونده یکبار یک روز یکجایی در آغوش من باشی...

ستاره ها امدند بر بامه خانه ام زیر بغل هایم را میگیرند و شبه دستی میشوند و همش اشک هایم را پاک میکنند...آخه عزیزه من پیش خودت نگفتی که من بمیرم؟؟؟

بقدری خفه هستم در گلویم که دارم به عکست مینگرم و اشک را بی صدا بر صورتم میکشم...هوای دلم را بد سوزاندی مهربانم.

حالا تیغ برمیدارم و شروع میکنم:

1.اولی، فقط برای اینکه یادم نره یک روزی عاشقت بودم عزیزم..یک لحظه عکستو بغل میکنم و بارون و حس میکنم از پنجره و حال اشکامو پاک میکنم از دفترم

2.دومی، فقط برای اینکه خیلی دلتنگتم و دوست داشتم بودی تا برات ترانه بخونم

3.سومی، فقط برای اینکه بتونم غصه هامو برایت بخوانم و از شانه های ظریفت آن خسته گی ها را بردارم.

4.چهارم،فقط برای اینکه خیلی دوستت دارم و خو
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 20:07
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ