Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
درجه:پزشک معتمد بیاتویونی [اطلاعات]

       
فوق تخصص بیماریهای خاص و صعب العلاج در حیطه درمان در پزشکی شرقی

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+25

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 50521
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
2141 پست
مرد - متاهل
1357-05-18
حالت من: مهربون
دکترا و بالاتر
Director-General of the UNMA
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
رفته ام
نميکشم
علوم وفلسفه شرقی
Subjective Physic
Nokia
سمند ال ایکس
181 - 105
un-ma.com
a-sh-f@live.com
09128890948
50

دوستان

(98 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(17 گروه)

برچسب ‌های شخصی

برچسب ‌های کاربردی

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پزشک معتمد بیاتویونی
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو"،
بهش گفتم : "بخاطر هیچکس"
پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد می زد "به خاطر دل تو"،
با یه بغض غمگین بهش گفتم "بخاطر هیچّی"
ازش پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟
در حالی که اشک تو چشمش جمع شده بود گفت :
بخاطر کسی که بخاطر هیچ زنده است

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:45
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

رنگین کمانی به ازای هر طوفان -
لبخندی به ازای هر اشک -
نغمه ای شیرین به ازای هر آه -
دوستی فداکار به ازای هر مشکل -
و اجابتی نزدیک برای هر دعا

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:44
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ،
این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف ابرهای سر به راه ،
بیدهای سر به زیر ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر ! آیه آیه ات صریح ،
سوره سوره ات فصیح ! مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان ،
مثل گریه بی امان مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر ای مسافر غریب ،
در دیار خویشتن با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر ! از کویر سوت و کور،
تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر ! این تویی در آن طرف ،
پشت میله ها رها این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر دست خسته ی مرا ،
مثل کودکی بگیر با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:41
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

در جهان قصه کوتاهی دیوار مخور
حسرت کاخ رفیقو زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراددل کس
غم بی مهری مردم بی عار مخور

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:40
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت...ܓჱ                
 خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود...ܓჱ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:38
+4
be to che???!!
be to che???!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 20:50
+6
باز نشر توسط A-Sh-F و NEGAR1992
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
آنقدر رنجی که دنیا با دل ما میکند

با دل هر کس کند او ترک دنیا کند

با خودم گویم فردا ترک دنیا میکنم

چون تو هستی نازنین امروز و فردا میکنم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:26
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برامشاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هامشاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده هابگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله هابا هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشستلحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟
یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره براتهمونی که دل نداره برگی بیفته سر راهتنمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهامتو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هامازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم براتاز منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهتبگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تودارم حسودی میکنم به آیینه اتاق توکاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:25
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم

که گویا قبل از هر فریادی لازم است

-----------------------

من تمام هستی ام را با نبرد با سرنوشت

در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم

من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم

یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم

من ز مقصدها پی مقصودهای پوچ افتادم

تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم

من به عشق منتظر ماندن همه صبر و قرارم رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:23
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
فقر،گرسنگی نیست،ع .... یانی هم نیست. فقر،چیزی را " نداشتن " است،ولی،آن چیز پول نیست،طلا و غذا نیست

 فقر،همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند.فقر،كتیبه سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند

 فقر،پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود

 فقر،همه جا سر میكشد. فقر،شب را " بی غذا " سر كردن نیست. فقر،روز را " بی اندیشه" سر كردن است

 (دکتر علی شریعتی)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 00:21
+7