*elnaz* *
لیوان چای روی میز در انتظار یک جرعه است ،
نه تو می آیی نه او
گرم می ماند ،
چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟
*elnaz* *
چه مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان كرديم
*elnaz* *
پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم برگی حکم داشتم و دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین ! بازی شروع شد حاکم او بود و من محکوم همه برگهایم رفتند و سر برگ بیش نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم بازی در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و حکم آمد از جنس چشم سیاهش زندگی حکم من پایین بود و باختم
*elnaz* *
زندگي مثل بازي حکمه!! مهم نيست که دست خوبي نداري مهم اينه که يار خوبي داشته باشي؛ اينطوري شايد حتي بتوني بازي باخته رو ببري
*elnaz* *
خسته و داغونم...داغونه داغون..ههههههههی
----------------
شده ام معا دله ی چند مجهولی
این روزها
هیچ کس
از هیچ راهی
مرا نمیفهمد.
---------------
احساس است... مزرعه كه نيست هی شخمش ميزنی لعنتی...