امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+22

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 22344
saeed
358 پست
مرد - مجرد
1363-11-03
ليسانس
karmand
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
رفته ام
نميکشم
آزاد تهران شمال
apeel
178 - 74
b.mahor11@yahoo.com

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(44 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(10 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saeed
saeed
تو که میدانستی با چه اشتیاقی

 خودم را قسمت میکنم
پس چرا …

زودتر از تکه تکه شدنم…

 جوابم نکردی…

برای خداحافظی

 خیلی دیر بود… خیلی دیر !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:48
+4
saeed
saeed
زیــر بــارون، جـای خـالی بـوسۀ گرمت رُ با تـموم وجـود، حـس کردم …


زیــر بــارون، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم، تـداعی کـردم …

 
زیــر بــارون، ایـن دنیـای بـیوفـا رُ تا دلت بـخواد، نفـرین کـردم …

 
زیــر بــارون، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی، یـادی کـردم …

 
زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و این چند سـال زندگی رُ بـاور کـردم …


زیــر بــارون، بـه تـموم بـهونه هـامون تبـسم تـلخی کـردم …


زیــر بــارون، بـه حـکمت خـدا از تـه دل شـک کـردم …

 
زیــر بــارون، بـه فـرار ثـانیه هـا اعـتقادپیـدا کـردم …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:47
+3
saeed
saeed
من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت


به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم

 
ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی


همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت


به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی

 
ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست

 
به تویی که زیبایی محض بودی


آنروز غروب عشق من بود


من فهمیدم که وعده هایت وفایی ندارد

 
شکوه هایی که از تو داشتم به فراموشی سپردم


و گفتم که باید او را زخاطر برد


خورشید رفت و شب امد

 
ولی من هنوز روز را ندیده ام

 
اگر هر غروب طلوعی دارد

 
ولی این غروب طلوعی ندارد

 
حالا دیگر من مانده ام و یک دنیا تاریکی


غروب عشق اگر غمگین بود


ولی برایم دوست داشتنی بود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:46
+3
saeed
saeed

یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛


 دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی 


میشن با هم میرن زیر بارون ؛


 اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛


کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:44
+3
saeed
saeed

گفتم : تو شیرین منی ! گفتی :‌ تو فرهادی مگر ؟


 گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی


مگر ؟ گفتم ندادی دل به من .


 گفتی تو جان دادی مگر ؟‌ گفتم ز کویت میروم .


گفتی : توآزادی مگر ؟‌


گفتم فراموشم مکن .


 گفتی : تو در یادی مگر ؟

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:42
+3
saeed
saeed

به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین


یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری


 که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه


 سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم


که باشی انگشت کوچیک یه عشق


خودم نمیشی....

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:40
+3
saeed
saeed

دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛


دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...


 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛


 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛


 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛


 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:38
+1
saeed
saeed

همیشه بهم میگفت زندگیمی....


 


وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟


 


گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:37
+1
saeed
saeed

همیشه بهم میگفت زندگیمی....


 


وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟


 


گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:36
+1
saeed
saeed
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات، باشد،

قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود…
نا مهربان.. خداحافظ…
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:35
+1