یافتن پست: #آغوش

ronak
ronak
در Romantic
از عجایب عشق همین است : تنها همان آغوش آرامت می کند که دلت را به درد می آورد
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 00:36
+5
ronak
ronak
در Romantic
خدایامن دلم قرصه کسی غیرازتوبامن نیست خیالت اززمین راحت که حتی روزروشن نیست کسی اینجا نمیبینه که دنیازیرچشماته یه عمره یادمون رفته زمین دارمکافاته فراموشم شده گاهی که این پائین چه هاکردم که روزی بایدازاینجابازم پیش توبرگردم خدایاوقت برگشتن یه کم بامن مداراکن شنیدم گرم آغوشت اگه میشه منم جاکن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 12:02
+3
ronak
ronak
در Romantic
خوابیده بودم كابوس میدیدم از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه برم افسوس...یادم رفته بود كه از نبودنت به خواب پناه برده بودم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 11:57
+3
Romantic
Romantic
در Romantic
قصـه ے ِ شیدایے ِ من از همـان لحظـه ایے شـروع شـد کـ آغوشتـ گــرمـ بودُ خواستنـے و سـر ِ من بـ ِ هواے ِ داشتنتـ ، عجیبـ سنگینے مے کـــرد مے خواهمـ بـ ِ دروغ همـ کـ ِ شـده ! بـاور نکنمـ روزے را کـ ِ دیگـر ، نیستـے ....
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 00:53
+3
gha3m
gha3m
‪ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ
ﺗﻨﺸﺎﻥ ﺑﻮﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﻟﺺ
ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﺑﮑﺮﻧﺪ
...ﻧﺎﺑﻨﺪ
... ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ
ﺍﺳﺖ
ﻟﻤﺲ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ...ﺗﺤﻘﯿﺮ
ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺁﺭﯼ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻧﺎﺩﺭﻧﺪ ﮐﻤﯿﺎﺑﻨﺪ
ﭘﺎﮐﻨﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺭﻭﺯﯼ
ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻻﻻﯾﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺷﺮﻣﺸﺎﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ
ﻣﺎﺩﺭ
ﻭ ﺯﯾﺮ ﺁﻏﻮﺵ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ
ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺴﺖ ﮐﻪ
ﺑﺎ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺮ ﮐﻨﻨﺪ‬
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 15:56
+1
gha3m
gha3m
در همین حوالی کسانی هستند که تا دیروز میگفتند: ” بدون تو حتی نفس هم نمیتوانم بکشم” اما امروز در آغوش دیگری…نفس نفس میزنند.....
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 11:27
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
شماره ی جدیدم زنگ زدم به دوستم میگم امروز تو مدرسه نبودی میگه تو از بچه های مدرسه ای گفتم : پـَـــ نــه پـَـــ از بچه های باباتم گمشده بودم بعد از ۱۸ سال میخوام به آغوش گرم خوانواده برگردم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 23:56
+1
ronak
ronak
در آغوش خــــدا گریستم تــا نوازشم کند... پـرسید : فرزندم پس آدمت کو ؟؟ اشک هایم را پـاک کـــردم و گفــــتم : در آغوش حـــوای دیگریـست. خدایا تو با من بمان!!!! که محتاج ماندن خلقت نباشم!!! آمین!!!!
3 دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 22:25
+9
zahra
zahra
گاهی باید یک نفر دست به صورتت بزند و نقاب خنده ات را بیندازد .... آن وقت در آغوشت بگیرد ، یک دل سیر گریه کنی ... گریه ات که تمام شد ، در گوشت زمزمه کند : دیوونه من باهاتم ، دیگه هیچوقت گریه نکن ...!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 21:51
+9
ali
ali
دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تنش جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی! ... تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد !... مثلا آغوش تو!.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 01:33
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ