یافتن پست: #آغوش

محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:14
elahe
elahe
میان تو و من فاصله ایست به پهنای یک عمر شاید؛ زیاد که نیست ؟ چه رنجی میکشم من … چه تحملی میکنی تو !!! آغوشمان باز خواهد بود برای رسیدن خسته که نمیشوی ؟ چه اگر برسم … چه اگر نرسی چه اگر نیایم …چه اگر نیایی چه اگر نباشم … چه اگر نباشی. بگو که روزی به هم میرسیم . بگو که هستی . همین
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 22:32
+2
ronak
ronak
حوصله خواندن ندارم حوصله نوشتن هم ندارم! این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود،نه نوشتن.. دلم لمس آغوشت را می خواهد؛ فقط همین...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 14:27
+4
ALI SHABAN
ALI SHABAN
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو؟ گوش گوش 2 تا گوش، یه دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو یادم تورو فراموش، چوب چوب یه گردن، جایی نرو تو بی من دق می کنم میمیرم، اگه دور بشی از من دست دست 2 تا پا ، یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی، بی تو نمیرم هیچ جا من ؟ من ؟ یه عاشق ، همون مجنون سابق.....
دیدگاه  •   •   •  1390/10/26 - 01:09
+2
amir taha
amir taha
هروقت در آغوش من بودی چشمانت را میبستی,نمیدانم به خاطر احساس زیاد بود... یا خود را در آغوش دیگری تصور میکردی ... ؟‬
دیدگاه  •   •   •  1390/10/22 - 21:24
+3
ronak
ronak
دلم کمی خدا می خواهد کمی سکوت. دلم دل بریدن می خواهد کمی اشک .....کمی بهت ... کمی آغوش آسمانی کمی‌ دور شدن از این جنس آدم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 22:23
+6
رضا
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد كند...................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/21 - 19:32
+2
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
سلام سلامی به گرمی آغوش مادر
دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 15:05
+3
رضا
رضا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم، این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند.........................
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/20 - 08:41
amir ali
amir ali
هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد... بکرند... نابند... احساساتشان دست نخورده است.. لمس نشده اند، ...... باور نکرده اند، تحقیر نشده اند.. آری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! پاک اند ! روزی که قرار می شود کنار گوش کودکی لالایی بخوانند ، شرمشان از نام " مادر " نمی شود ! و زیر آغوش همسرشان ، چشمانشان را نخواهند بست که با رویای دیگری سر کنند....!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/19 - 22:24
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ