ܓ✿جُوجه فِنچِ مُتِفکِرܓ✿
مـَرا میـان ِ بازُوانتـــ بپیــ چ . بگـذار تمام ِ آغوشــ ت را جمــع کنــَم برای ِ نبودنـ ـهایت ! مـن همیـشه تـُرا کـم مـی آورم ...
محمد
پس از آخرین دیدار با دوستانت یادت باشد که، به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
رضا
عشق یعنی ذره ذره سوختن عشق یعنی همچو شمع افروختن عشق یعنی مبتلا گشتن به درد
zahra
پس از این، دلم بیتو چون گور سرد است بیا بخت من شو،در آغوش من باش مرو،بی تو شبهای من بی ستاره است تو پروین شبهای خاموش من باش
Hossein Behzadi
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق ، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود ... ... بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند . تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود !!!
khoob bood,vali biya too tabe eshgh ozv sho,in matalebe asheghanaro onja befrest
1390/10/17 - 13:16