یافتن پست: #تمام

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
در یک رابطه دو نفره وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند؛

حتما یکی از آنها تمام حرفای دلش را نمی گوید
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:30
+8
امید
امید
ما رفاقت در دانشگاهی آموختیم که
بابت شهریه اش تمام زندگیمان را دادیم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 17:08
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
برای به دام انداختن میمون ها ،گردویی در کوزه انداخته وزمانی که میمون کوچولو دستش را در کوزه کرده تا با ولع تمام گردو را در بیاورد ،دست مشت شده اش در کوزه گیر می کند و 99 درصد اوقات او حاضر نیست گردو را رها کند تا دستش آزاد شود ...پس می نشیند تا بیایند و او را به اسارت برده یا سر ببرند .
همه آنچه می خواهم بگویم ،این است...اگر در زندگی گیر کرده ای ،رکود وجودت را به آتش کشیده و اسیر دو دو تا چهار تا شده ای ...مشتت را باز کن! گردو یی که اسیرت کرده را بیانداز!گاهی دو دو تا چهار تا جواب نمی دهد .
باور کن این تنها شرط رهایی توست .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:01
+7
نیوشا
نیوشا
تنهایی یعنی ر اه می روم
و شهر زیرِ پاهایم تمام می شود
« تو »
هیچ کجا نیستی...!! """"
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 13:21
+12
payam65
payam65
ردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می‌پرسند
«آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه‌ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید»
بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»…
پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند
و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:
«شما نظر قبلیتون رو تایید می کنید؟» پاسخ: «صد در صد»
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند.
بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رییس: «از کجا می دونید؟»
>> پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!
خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم...!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 11:58
+1
امیرحسین
امیرحسین
گاهی لازم است جلوی تمام چیزهایی که فکر میکنیم درست است یک ؟ بگذاریم
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 01:43
+5
payam65
payam65
روزی دختری نزد کورش کبیر آمد و ادعا کرد که مدتهاست عاشق وی میباشد و از خواب و خوراک افتاده است
کورش بزرگ قدری در چهره زن دقیق شد و گفت من لیاقت تو را ندارم بهتر است با برادرم که هم از من
زیباتر و هم جوانتر است و به زودی جای من را خواهد گرفت و هم اکنون پشت سر تو ایستاده ازدواج کنی
هنوز سخنان کورش بزرگ تمام نشده بود که زن با عجله پشت سر خود را جهت یافتن شخص مورد نظر نگریست
اما کسی آنجا نبود
پس کورش کبیر رو به زن گفت آنکس که عاشق باشد هیچگاه عشقش را به طمع موقعیتی بهتر به شک نمی اندازد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 01:08
payam65
payam65
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست

او جانشين همه نداشتنهاست

نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی

ای پناهگاه ابدی

تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:59
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:18
+6
payam65
payam65
چقدر سخته تو چشاي كسي كه تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داده زل بزني و به جاي اينكه لبريز كينه و نفرت بشي حس كني كه هنوز دوستش داري چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديوار تكيه بدي كه يه بار زير آوار غرورش همه وجودت له شده چقدر سخته تو خيال ساعتها باهاش حرف بزني اما وقت ديدنش هيچ چيز جز سلام نتوني بگي چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشك گونه ها تو خيس كنه اما مجبور باشي بخندي تا نفهمه هنوز دوستش داري
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:18
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ