یافتن پست: #خانه

M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
کسی که بهشت را بر زمین نیافته است
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت
خانه ی خدا نزدیک ماست
و تنها اثاث آن ، عشق است . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 13:41
+4
be to che???!!
be to che???!!

 





































اون گرفته تو نگير - شاعر: ايرج ميرزا




زن گرفته شده اي دوست به دام زن اسير........…. او گرفته تو نگير
چه اسيري كه ز دنيا شده است يكسره سير …........او گرفته تو نگير
بود يك وقت اورا با رفقا گردش و سير …........... ياد آن روز بخير
زن اورا كرده ميان قفس خانه اسير …............... او گرفته تو نگير
ياد آن روز كه آزاد ز غمها بوده …....................تك و تنها بوده
زن و فرزند ببستند اورا با زنجير ...........…........او گرفته تو نگير
بوده آن روز از طايفه درد كشان …................... بوده از جمع خوشان
خوشي ازدست برون رفت وشده لات وفقير........…او گرفته تو نگير
اي مجرد كه بود خوابگهت بستر گرم ….............. بستر راحت و نرم
زن مگير؛ورنه شود خوابگهت لاي حصير.…...... او گرفته تو نگير
او زن دارد و محكوم به حبس ابد است …................. مستحق لگده
چون در اين مسئله بود از خود مخلص تقصير.......….او گرفته تو نگير
او از آن روز كه شوهر شده است خر شده است...…. خر همسر شده است
مي دهد يونجه به او جاي پنير...................…....... او گرفته تو نگير


خوب خانم جون اگه جنبه نداری نخون





 

آخرین ویرایش توسط در [1392/05/2 - 01:56]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 01:14
+5
saman
saman
در CARLO
روزگار، ما را به جايي رسانده كه به پرايد نامه بنويسيم. (فكر كن!) پرايد عزيزم، شنيده‌ام مرز هجده ميليون تومان را رد كرده‌اي.‌اي قشنگ‌تر از پريا از اين به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نريا. چون با اين وضعيت زورگيري، اختلاس و... كلا بچه‌هاي محل دزدن و خداي نكرده زبانم لال يكجا تو رو مي‌دزدند.

پرايد خوبم، انژكتورت را قربان، ‌اي لاستيكت تو حلقم، ‌اي فداي برجستگي صندوق عقب تو، ‌اي دور رينگت بگردم، فكر مي‌كردي يك زمان به مدد تلاش شبانه روزي مسوولان هجده ميليون تومان بشوي؟!

اي پرايد، ‌اي نازنين، ‌اي ماكسيما مخفي، ‌اي طرح ژنريك بنز، ‌اي پرادو مينيمال تو الان در شرايطي هستي كه مي‌توان لنت‌هايت را طوطياي چشم كرد. تو الان در موقعيتي هستي كه دود اگزوزت صد مرتبه از هواي فرحزاد مصفي‌تر است! تو چنان مقام و منزلتي داري كه مردم عاشق جيب چاك تو هستند. يعني قيمتت جيب جر مي‌دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سايپا سر در كارخانه‌اش بيلبورد بزند «اين ور پرايد اوفينا/ اون ور پرايد اوفينا».

اي تراول چك متحرك، ‌اي هر دور لاستيك تو شيش ماه كار كردن من، ‌اي كه ديروز در حد غضنفر بودي و امروز اما يك پا «ارزو» شدي. همينطور كه در خيابان‌ها حركت مي‌كني و از مردم دل مي‌بري به جان مسوولان با بالا گرفتن برف پاك‌كن‌هايت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كيمياگري بلد بودند، كه توانستند نه مس، كه لگني مانند تو را طلا كنند؛ طلاي هجده عيار! باز من نمي‌دانم چرا اين مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد مي‌كنند. قيمت پرايد امروز، قيمت زانتياي يك سال پيش است. آيا اين امر به راحتي به دست مي‌آيد؟ اين دوستان ناممكن‌ها را براي ما ممكن كرده‌اند. ‌اي الهي آخ و همينطور بچه‌ها متشكريم از بيخ.


باز نشر فراموش نشه


دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 17:53
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به جهنم که پیر می‌‌شوی دیوانه !!!!!

چروکِ زیر چشمانت

همانقدر زیباست

که چینِ رویِ دامنت.....



دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند!

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد!



یاد و خاطرش گرامی ... L i k e
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 16:30
+5
alifabregas
استادفریدون مشيرى:"نگاههاهمه سنگ است وقلبهاهمه سنگ،چه سنگبارانی!گیرم گریختی همه عمر،کجاپناه بری؟خانه خداهم سنگ است."
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:47 توسط SMS
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
……….از تو می گیرد وام،

………….هر بهار اینهمه زیبایی را.

 

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

……………….کاروانهای فروماندهء خواب از چشمت بیرون کن!

بازکن پنجره را!

……تو اگر بازکنی پنجره را،

………………..من نشان خواهم داد

……………………………به تو زیبایی را.

بگذر از زیور و آراستگی

………….من تو را با خود، تا خانهء خود خواهم برد

………………….که در آن شوکت پیراستگی

…………………………….چه صفایی دارد

آری از سادگی‌‌اش،

…………..چون تراویدنِ مهتاب به شب

……………………………….مهر از آن می‌بارد.

باز کن پنجره را

……..من تو را خواهم برد

…………………به عروسی عروسکهای کودک خواهر خویش

………..که در آن مجلس جشن

…………………….صحبتی نیست ز دارایی‌ داماد و عروس

……………………..صحبت از سادگی و کودکی است

……………………..چهره‌ای نیست عبوس

کودک خواهر من

……….در شب جشن عروسی عروسکهایش می‌رقصد

کودک خواهر من

………..امپراتوری پر وسعت خود را هر روز

……………………………………..شوکتی می‌بخشد

کودک خواهر من

………نام تورا می‌داند

………نام تورا می‌خواند

………………………گل قاصد آیا با تو این قصهء خوش خواهد گفت؟

باز کن پنجره را

………..من تورا خواهم برد به سر رود خروشان حیات

……………………………….آب این رود به سر چشمه نمی‌گردد باز

بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

…………..صبح دمید!

 

و چه رویاهایی !

………….که تبه گشت و گذشت.

و چه پیوند صمیمیتها،

…………..که به آسانی یک رشته گسست.

چه امیدی، چه امید ؟

…………..چه نهالی که نشاندم من و بی‌بر گردید.

دل من می سوزد،

……که قناریها را پر بستند.

………..که پر پاک پرستوها را بشکستند.

و کبوترها را

……….آه، کبوترها را

………………و چه امید عظیمی به عبث انجامید
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:34
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت

 

من به تو خندیدم

چون كه می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تكرار كنان

می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم

كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:30
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پُر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نیشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق،دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

[!] آواره صحرا نشد

گفتم عا قل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی

در حریم خانه ام در می زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 13:26
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
پشت ابرهااز خانه بیرون میزنم اما کجا امشب

شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب!

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب؟

میدانم ، آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب ترا بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم ترا امشب

ها...سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف!

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشته ی ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟

محمد علی بهمنی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:18
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من دلـم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوست هایـم بنشینند آرام

گل بگو

گل بشنو

هر کسی می خواهد ، وارد خانهً پر عشق و صفایـم گردد

یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند

شرط وارد گشتن ، شستشوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بیرنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبـم

روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم : ای یار

خانهً ما اینجاست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:11
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ