یافتن پست: #خشک

مهسا
مهسا
نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پیر...!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 16:29
+4
sasan pool
sasan pool
دلگیرم از تداوم این انتظار تلخ
این خاطرات کهنه ولی ماندگار تلخ

کز کرده ام درون زمستان سینه ام
تنها، کنار پنجره ی بی بهار تلخ

افسانه های شعر و شکوفه تمام شد
خاموش مانده شاعر بی اعتبار تلخ

تا اعتماد وسوسه ها می کشاندم
این تیک تاک وحشی دیوانه وار تلخ

((گاهی دلم برای خودم تنگ می شود))
دیگر ز من چه مانده جز این شوره زار تلخ

لرزان به خشکسالی خود خیره می شوم
با این نگاه تشنه ی دنباله دار تلخ

اما برای گریه مجالی نمانده است
یک لحظه درد مانده به ان انفجار تلخ
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 16:05
+4
poria
poria
برگی از اعترافات دختران: بچه که بودیم هر کس ما رو میدید لپامون رو میکشید و میگفت: عروس من میشی خشکله؟؟؟
خب لامصبا!!! حالا که بزرگ شدیم و به شماها نیاز داریم کدوم گوری هستین؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 20:37
+3
zahra
zahra
خواب بودم

بالشی نرم درآغوشم گذاشتی و رفتی ...
برای جبران نبودنت
برای اینکه بی خواب نشوم بی تو
و ندانستی که یک نگاهت به صدآغوش می ارزید
بیدار شدم و در پی نگاهت....
آغوشم پربود و چشمانم خشکیده به در....
مهربانی هایت با دلم سازگار نیست...!
برگرد...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 16:54
+7
?
?
دانش آموزی داشت سر کلاس چیزی می خورد، معلم پرسید چی می خوری؟ گفت: نمی خورم! آلو خشک رو گذاشتم توی دهانم تا خیس شه زنگ تفریح بخورم!

{-21-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 00:38
+7
مهسا
مهسا
دلخــــور که میشوم بغض میــکنم.. می آیم پشت صفحه ی مانیتورم.. کامنت مینویسم و صورتک میگذارم.. صورتکی که میخندد و پشتش قایم میشوم ! که فکر کنی میخندم و بخندی... اشکهایم میـایند و من مدام ، با صورتک مجازی ام میخندم.. تو که می خندی باورم میشود... شاد میشوم.. اشکهایم روی گونه ام می خشکند{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 16:55
+5
?
?
دانش آموزی داشت سر کلاس چیزی می خورد، معلم پرسید چی می خوری؟ گفت: نمی خورم! آلو خشک رو گذاشتم توی دهانم تا خیس شه زنگ تفریح بخورم!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 21:31
+2
ebrahim
ebrahim
از چی بگم ؟ شاید اس اس دوس داری قصه ی همون استقلال سه تایی اگه قصه تلخه گناه واقعیت داستان اس اس و گل های باخت دیشب که نشستن تو آزادی با افسوس کاشکی یه دنیزلی جای یه مظلومی مغرور داشتیم مهدی موقعیت ساخت و زائد گل گرفت اتشی که کل ورزشگاه رو مثله گرگ گرفت یه استقلالی با داد و فریاد گفت زود حمله کنید و گل بزنید ولی وقتم کم بود چشمام خشک شد یکم بهم اشک بده ایزد این استقلالی ها چطور واسه پرسپولیس برنام
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 14:54
+1
vahid
vahid
یارو داشته شامپو رو بدون آب میمالیده رو سرش، میگن چرا بدون آب؟ میگه آخه روش نوشته برای موهای خشک!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 22:09
+3
vahid
vahid
کلاغها گرچه سیاهند و آوازشان خوش نیست اما آنقدر باوفا هستند که شاخه های خشک درختان را در سرد زمستان تنها نمی گذارند،انسان ازکلاغ سیاه کمتره!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 01:36
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ