یافتن پست: #دست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
استاد اومده سر کلاس میگه

:

بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده...

بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن...

استاد پرسید چی شد؟

دوستش گفت: غرق شد دیگه استاد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:28
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جیغ دست سوت هورا.برد استقلال رو تبریک میگم
آخرین ویرایش توسط NEGAR1992 در [1392/06/27 - 17:30]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:27
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه که بودم، این موقع از سال که میشد کتاب درسی‌ هام رو جلد می‌کردم. نه برای اینکه سالم بمونه، فقط برای اینکه یه ته خودکار بیک بندازم زیر جلد و با بغل دستیم فوتبال بازی کنم... یادش بخیر
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:01
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چنان دل کندم از دنیا كه شكلم شكل تنهایی است

ببین مرگ مرا در خویش كه مرگ من تماشایی است

مرا در اوج می خواهی تماشا كن ، تماشا كن

دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا كن

در این دنیا كه حتی ابر هم نمیگرید به حال ما

همه از من گریزانند ، تو هم بگذر از این تنها

فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم

دلم چون دفترم خالی ، قلم خشكیده در دستم

گره افتاده در كارم ، به خود كرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن ، چه راهی پیش رو دارم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 16:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبیه کسی که از یک آدرس ، تنها پلاکش را می داند . . .
در ازدحام آدمها و خیابانها ، دنبال ِ دستهایت می گردم . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 22:05
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میتـرسـم از آن دختـــرکِ شلـــوغ ُو پـرهیـاهــو

زنــی تنهـا و شکستـه بـا سیگـاری در دست

باقـی بمانــَد !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 22:00
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتیه اونایی که خیلی وقته بریدن...دیگه نه ناز میکشن..نه انتظار میکشن.. نه آه
میکشن..نه درد میکشن..نه فریاد میکشن... فقط دست میکشن و میرن...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:53
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی....

راهی برای رفتن

نفسی برای بریدن

کوله بارم بردوش

مسافر میشوم گاهی....

عشقی برای خواندن

بغضی برای شکفتن

خاطراتم در دست

بازیچه میشوم گاهی....

نگاهی در راه

اعتمادی پر پر

پاهایم خسته

هوایی میشوم گاهی....

فکرهایی کوتاه

صبری طولانی

صدایی در باد

زمستان میشوم گاهی....

روزهای رفته

ماه های مانده

تقویمم بی تاب

دلتنگ میشود گاهی....

جای پایی سرد

رد پایی گنگ

در این سایه ی تنهایی

چه بی رنگ میشوم گاهی.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:28
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گاهی

احساس میکنم روی دست خدا مانده ام...

خسته اش کردم...

خودش هم نمیداند با من چه کند...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:54
+2
xroyal54
xroyal54
من با عشق آشنا شدم
و چ کسی این چنین آشنا شده است؟...
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود.
هنگامی لب ب زمزمه گشودم
ک مخاطبی نداشتم.
و هنگامی تشنه آتش شدم
ک در برابرم دریا بود و دریت...
عاشقانه ها (دکتر شریعتی)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 20:48
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ