یافتن پست: #شانه

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.»خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زیباترین و شیرین ‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»اما خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشته‌ات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می‌دهد که چگونه دعاکنی.»کودک سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیده‌ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می‌کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟»- «فرشته‌ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.»کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما راببینم، ناراحت خواهم بود.»خدواند لبخند زد و گفت:‌ «فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.»در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک می‌دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید.»خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:«نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کن

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



باز هم کنار دریا و کفهای ساحل
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود
بغض داری شانه ی مردانه پیدا می شود
امتحان کن ساده و معصوم لبخندی بزن
تا ببینی باز هم دیوانه پیدا می شود
من اسیر عابر این کوچه پاییزیم
ور نه هر جایی که آب و دانه پیدا می شود
عصر پاییزی زیباییست لبخندی بزن
یک دو فنجان چای در این خانه پیدا می شود


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 18:41
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پرم دادند و پروازم رسیده به هوای تو
چقدر امروز آرامم که می افتم به پای تو

تمام عقده هایم بغض بودند و ترکیدند
گره خوردم به چشمان و دلِ عقده گشای تو

اگر تو چاره ای ، ترسی ندارم ، زود میمیرم
ولی عیبی ندارد ، چاره کن ، جانم فدای تو

تماشایی ترین جای زمینم میشوی وقتی
دلم پر میکشد از بهترین جایم برای تو

دلم پر میکشد از خانه ام ، کاشانه ام ، گاهی
دلم پر میکشد تا دوردست سرسرای تو

ولی خوشحال تر از این نخواهد شد نفسهایم
که پر دارم و پروازم رسیده به هوای تو
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 16:14
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
چرا آزرده حالی ای پسر جان

مدام اندر خیالی ای پسر جان

بیا خوش باش و صد شکر خدا کن

که آخر کامیابی ای پسر جان

پدر گلشن چو زندانه به چشمم

گلستان آذرستانه به چشمم

بدون کام دل آن زندگانی

همه خواب پریشانه به چشمم

بوره سوته دلان گرد هم آییم

سخن با هم کنیم غم وا نماییم

ترازو آوریم غم ها بسنجیم

هر آن سوته تریم سنگین تر آییم

غم درد دل من بی حسابه

خدا داند که مرغ دل کبابه

حببا چون فدا گشتی در آن روز

نداری غم ترازومان کتابه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 09:30
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن خانه اش با من
نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن

دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من

نگو دیگر به من اندر دل اتش نمی سوزد

تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من

چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان

چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من
در این دنیای وا نفسای بی فرداخدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من

آخرین ویرایش توسط A-Sh-F در [1392/06/18 - 09:20]
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 09:20
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!

در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,

هوای سرد ,

صدای موج

انتظار انتظار انتظار

به خودت می آیی ,

یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,

نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,

نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد

اسم این تنهایی است..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باران را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند،‌ و رفت،
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود.

آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود.

درخت را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود.

تو را به خانه دعوت کردم
تو، زیباترین دختر جهان!
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی،
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم.

شیرکو بیکس
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:15
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من سر ما خورده ام

نه از برف یا پنجره های نیمه باز

نگاه تو وقتی رفتی

دستانت به نشانه ی خدا حافظ

و لبانت که بی بوسه بسته شدند

همه یخبندان را توجیه می کرد و من

سر ما خورده ام در یک تابستان پر از خورشید...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:08
korosh
korosh

حواشی به جا مانده / نوری بیست و هفتمین کاپیتان ، نیلسون مسن ترین بازیکن / صادقیان مبعلی نشود!


پرسپولیس نیوز : با انجام دربی هفتاد و هفتم روز گذشته رکوردهای زیادی جابجا شد.


محمد نوری با بستن بازوبند کاپیتانی در دربی روز گذشته،بیست و هفتمین بازیکنی است که در این مسابقه حساس این بازوبند را بر بازو بسته است.



حمید جاسمیان،بیوک وطنخواه،همایون بهزادی،جعفر کاشانی،ابراهیم آشتیانی،علی پروین،محمد پنجعلی،فرشاد پیوس،مجتبی محرمی،احمد رضا عابدزاده،افشین پیروانی،علی دایی،کریم باقری،علی کریمی،هادی نوروزی،علیرضا حقیقی،شیث رضایی و...بازیکنانی هستند که سابقه بستن بازوبند کاپیتانی در دربی پایتخت را دارند.


 


*  نیلسون با قرار گرفتن درون دروازه پرسپولیس در دربی پایتخت عنوان مسن ترین بازیکن تاریخ دربی را از آن خودش کرد.

او با 37 سال و 254 روز هم رکورد محمد پنجعلی را شکست و هم رکورد محمود فکری را.کاپیتان اسبق پرسپولیس در دربی 37 که 11 دی 1371 در چارچوب سوپرجام باشگاههای تهران انجام شد ، با 37 سال و 190 روز سن برای پرسپولیس بازی کرد. محمود فکری نیز با 37 سال و 100 روز سن در در دربی 61 در سال 85 برای استقلال بازی کرد.


 


* در دربی هفتاد و هفتم پایتخت پیام صادقیان در اقدامی عجیب و در حالی که توپی در صحنه نبود، با تکلی خشن مچ پای جواد نکونام را نشانه گرفت.

پیام صادقیان با خطای خشن روی جواد نکونام یک کارت زرد را به جان خرید. این صحنه برخی را یاد صحنه ای انداخت که در سالهای دور ایمان مبعلی همین جوانی را کرد و در ورزشگاه دستگردی روی پای دایی تکل خشنی رفت و هنوز هم در مورد آن تکل معروف از او می پرسند . در اتوبوس پرسپولیس پس از بازگشت  بین چند بازیکن بحث تکل صادقیان روی پای نکونام بود و برخی سرنوشت  تکل  پیام را به تکل مبعلی گره زدند . در حالی که برخی از بازیکنان عنوان می کردند که نکونام قدرت دایی را ندارد اما برخی دیگر از قدرت او در فدراسیون و تیم ملی حرف می زدند و پا را فراتر برند تا حذف رحمتی و عقیلی از تیم ملی را به پای او نوشتند . حالا باید دید که پیان صادقیان که بهترین بازیکن دربی بود و یکی از بهترین های پرسپولیس است بعد از این تکل به چه سرنوشتی دچار می شود.


 


* در دربی بعضی بازیکنان هر چقدر هم بخواهند خود را طبیعی جلوه دهند اما کینه های قدیمی را فراموش نمی‌کنند.

اصلی ترین برخورد سرد بین بازیکنان دو تیم رفتارجواد نکونام و رضا حقیقی پیش از بازی و در طول بازی بود که حکایت از رابطه بسیار بد این دو بازیکن هم پست دارد. پیش از بازی در زمانی که هر دو بازیکن قصد دست دادن به هم را به رسم اول هر بازی داشتند، دو بازیکن روی خود را به طرف دیگری کردند تا با هم چشم در چشم نشوند . آنها در طول بازی هم هیچگاه با هم صحبتی رد و بدل نکردند تا در آخر بازی با اینکه با یکدیگر دست دادند اما هر دو روی خود را طرف دیگری کردند.

برخورد سرد دیگر بین مهدی رحمتی و علیرضا حقیقی بود که اکنون در جایگاه یکسانی نیستند. رحمتی و حقیقی که روزگاری رابطه بسیار خوبی با هم داشتند اکنون این رابطه به سردی گراییده شده است و در طول بازی حتی این دو وقتی نزدیک به هم شدن هم واکنشی نشان ندادند تا سردی رابطه در رفتار هر دو آنها دیده شود. برخی مدعی هستند که این سردی بین دو گلر به دلیل مسائل بعد خداحافظی رحمتی از تیم ملی است و پای بازیکن دیگری هم در این سردی رابطه در میان است.

رابطه نه چندان خوب بازیکنان استقلال با میثم حسینی هم مشهود بود و در طول بازی اصلا احساس نشد که آنها فصل قبل با هم همبازی بودند.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 10:33
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بسیار ساده آواز رود از لابه‌لای درختان راهی به آسمان باز می‌کند
و خرداد این سال روی شانه‌هایم می‌روید وقتی تمام پرستوها پرواز نخستین را به نیمروز خسته می‌سپارد
و بال به هیاهوی راه هزارچشم تازه روی علف های ناز می‌روید

دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 22:58
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ