رضا
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟
تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟
با آنکه ز ما یاد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟
zahra
وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،
وقتی احساس کنی تنهاترین هستی،
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوا
عسل ایرانی
شک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن...
kiss
خدا برای شنیدن صدای ما نیازی به فریاد ماندارد ،ما برای شنیدن صدای او نیاز به سکوت داریم.
sahar
چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه .
صنم
گاهی نباید ناز کشید نباید آه کشید نباید انتظار کشید نباید درد کشید نباید فریاد کشید تنها باید دست کشید و رفت!!!