یافتن پست: #فریاد

رضا
رضا
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟


تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟


با آنکه ز ما یاد نکردی


ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 19:30
+3
zahra
zahra
وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،
وقتی احساس کنی تنهاترین هستی،
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوا
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 16:00
+5
عسل ایرانی
عسل ایرانی
شک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی که چنان بدانی…

من درد مشترکم

مرا فریاد کن...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 21:21
+3
ronak
ronak
گفتم غم تو دارم
گفتا غمت سرآید

گفتم که نان گران شد
گفتا گران تر آید

گفتم ز نرخ قصاب فریادما بلندست

گفتاکه گوشت کم خور تا حاجتت برآید

گفتم که از گرانی جانم به لب رسیده

گفتا تحملش کن تا جان تودرآید{-11-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 12:20
+3
hadith
hadith
استادی را بــه ســوى جهنم مى بردند ...
او از ترس فریاد مى كشید ...
آخر چرا خدایا ... مگر من چه كرده ام ؟!؟!؟
یكى از فرشته ها گفت روتو برم! اون همه نمره 9.5 و حذف و ... استاد فریاد كشید مزخرف است چه مدرکی دارین آخه ؟؟؟؟
... خدا لبخندى زد ...
و به اذن خدا عمه و مادر استاد به سخن درآمدند !{-33-}{-33-}
4 دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 00:32
+8
kiss
kiss
خدا برای شنیدن صدای ما نیازی به فریاد ماندارد ،ما برای شنیدن صدای او نیاز به سکوت داریم.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/19 - 02:17
+4
sahar
sahar
چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه .
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/18 - 17:07
+8
صنم
صنم
گاهی نباید ناز کشید نباید آه کشید نباید انتظار کشید نباید درد کشید نباید فریاد کشید تنها باید دست کشید و رفت!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 20:59
صنم
صنم
عطر نگاهت باز هم مرا مست کرد...؟! و من امشب امده ام با کوله باری از حرف های ناگفته!... با دستانی پر از نامه های برگشت خورده...! امده ام تا با صداقتی کودکانه فریاد بزنم ... دوستت دارم... همین...!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 20:02
+3
مهسا
مهسا
این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند؛ اما . . . من جلوی دهانش را می گیرم، وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!! این روزها من . . . خدای سکوت شده ام؛ خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا، خط خطی نشود . . .!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 16:48
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ