sepideh
بیا قدم بزنیم
من با تو
تو با هرکه دلَت خواست!
فقط بیا قدم بزنیم ...
عسل ایرانی
یارو زنگ زده بود راديو ميگفت، پيغام من به اوباما اينه که اگر روزی صد تا موشک بزنی به تهران ما يک قدم عقب نميريم!
مجری پرسيد از کجا تماس ميگيريد؟
گفت: فيروز آباد فارس!
پاراگلایدر
تو هستی،و دستها و پاها و گیسوانت تو هستی، و نفسها و قدمها و لبخندهات تو هستی با نگاهت، لبهات، انگشتهات و عطر تنت تو هستی و این موسیقی* تو هستی و باران
رضا
صدای گام های گریه می آید دوباره آمدی کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی این بار صدای قدم های تو را از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس کدام شاعر غزلپوش شبانه ، عشق را در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت اما... تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی همیشه از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم می گفتی هزار پروانه هم که بر برگهای دفترت بچسبانی پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد هیچ وقت بهار طلایی روز و رویا راباور نکردی ! گل من هیچ وقت .....
sahar
باران می بارد، بدون چتر زیر باران قدم می زنم... در زیر باران اشک می ریزم، تا تو نبینی، اشک هایی را که در پس غرورم سالها نریخته ام.