یافتن پست: #لحظه

آفتاب پرست
روزی دو به روی لاشه غوغایی است
آنگاه، سکوت می کند غوغا
روید ز نسیم مرگ خاری چند
پوشد رخ آن مغاک وحشت زا
سالی نگذشته استخوان من
در دامن گور خاک خواهد شد
وز خاطر روزگار بی انجام
این قصۀ دردناک خواهد شد.
ای رهگذرانِ وادیِ هستی!
از وحشت مرگ می زنم فریاد
بر سینه سرد گور باید خفت
هر لحظه به مار بوسه باید داد!

ای وای چه سرنوشت جانسوزی
این است حدیث تلخ ما، این است
ده روزۀ عمر با همه تلخی
انصاف اگر دهیم شیرین است.
از گور چگونه رو نگردانم؟
من عاشق آفتاب تابانم
من روزی اگر به مرگ رو کردم
از کرده خویشتن پشیمانم.
من تشنه این هوای جان بخشم
دیوانۀ این بهار و پاییزم
تا مرگ نیامده است برخیزم
در دامن زندگی بیاویزم!

(فریدون [!])
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/27 - 10:10]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 21:06
+5
m_69
m_69
صبرت كه تمام شد ، نرو معرفت تازه از آن لحظه آغاز ميشود
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 20:38
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
دوستتون دارم ...بی هیچ ملاحظه ای{-41-}{-41-}{-41-}
خدا یارتون....مواظب خودتون باشید....لحظه های خوش برایتان در این 4 شنبه سوری ارزو میکنم{-35-}
6 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 17:22
+6
maryam
maryam
اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛

اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛

اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛

اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛

اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛

درست فکرمیکنی تو که میدونی

نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون.....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 15:17
+4
ronak
ronak
خوش به حالتان
ما ایرانی ها در دلمان ماند عشقمان را بدون ترس با چشم بسته آرام بوس کنیم!
ما بر دلمان ماند لحظه ای کسی را که دوس داریم از ته دل در آغوش بگیریم
داغ خیلی چیزها بر دلمان ماند ماند ماند!
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 13:32
+3
mehdy
mehdy
پادشاهی درویشی را گفت: جمله‌ای گو که در لحظه‌ی غم شاد و در لحظه‌ی شادی غمگینم سازد. درویش گفت:این نیز بگذرد"
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:23
+2
mehdy
mehdy
آقایون و خانومای عزیز از این لحظه به بعد تصمیم گرفتم هرکی به پست هایی که میفرستم نظر داد من هم به پست های اون نظر بدم.{-6-}{-6-}
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:14
+2
sasan pool
sasan pool
گلپا

نشد
يک لحظه از يادت جدا دل
زهی دل آفرين دل مرهبا دل مرهبا دل
ز دستش يک دم آسايش ندارم
نميدانم چه بايد کرد با دل
هزاران بر منعش کردم از دل
مگر بر گشت از راه خطا دل

فريدون فرخزاد و سالی
حالا که پا بند تو هستم ميگريزی
پا بند لبخند تو هستم ميگريزی
با خنده هايت زندگی می آفرينی
تا ديدمت فهميدم اين را آخرينی
از بوسه پرهيزم نمودی
با غصه لبريزم نمودی
بارنه غم غرقم نموده عشقت حواسم را ربوده
ميگريزی ميگريزی ميگريزی ميگريزی
آرتوش

آسمان چشم او آينه کيست
آن که چون آينه با من روبرو بود
درد و نفرين بر سفر باد
سرنوشت اين جداي
دست او بود
آه
گريه مکن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل های ما
با غم هم اشنا کرد

ای دلت خورشيد خندان
سينهء تاريک من
سنگ قبر آرزو بود

سلطان قلبها از عهديه و عارف

يه شب يه روز يه ماه يه سال
يه عمره که ميگردم
چو کبوتره بی پر و بال
ميرم همه جا
يه روز ديدم گم شد جونم
دور افتادم از آشيونم
بی خونمنم سرگردونم
بی او به خدا

سلطان قلبم کجاي کجاي
رفتی که بر من به شادی گشاي
دروازه های بهشت طلاي
اما صد افسوس
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 11:27
+3
Danial
Danial
فرق زمین خوردن دخترا و پسرا !!!
پسر در حال دویدن...
زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی";)
... ... یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
________________
دختر در حال راه رفتن...
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای...
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین !
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 10:45
+4
Danial
Danial
لحظه قشنگیه وقتی اونی که عاشقشی از پشت بغلت میکنه...
دستاشو حلقه میکنه دورتو..
نفسای گرمش میخوره به گردنت و آروم زیره گوشت زمزمه می کنه : " دوستت دارم
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 10:21
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ