یافتن پست: #محو

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فانتزیام اینه که :

برم عروسی یکی از اقوام داد بزنم !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

عروس چه قد عنتره دوماد از اون بدتره
بعد همینطور که دارن جنازمو میبرن تو عمود محو شم.!.!.!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/22 - 20:04
+1
saman
saman
اگر بخندی ، دنیا با تو می خندد ، و اگر گریه کنی ، تنها گریه خواهی کرد . زیرا زمین پیر و اندوهگین باید شادمانی را امانت بگیرد ، در حالی که به قدر کافی در گیر مشکلات خویش است . آواز بخوان ، تپه ها به تو پاسخ خواهند داد . آه بکش ، در هوا محو خواهد شد . انعکاس ها ، به صدای شادی محدود می شود ، اما از صدای دغدغه های پس نشینی می کند . شادی کن ، مردم به سوی تو جذب می شوند . اندوهگین باش ،بر می گردند و می روند . آنان شادی کامل و تمام عیار تو را می طلبد ، اما به غم و اندوه تو نیاز ندارند .       
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 06:36
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خانم وارد خونمون که میخواست بشه قدش بود 190. کفشش رو بیرون آورد شد 175 . اومد تو نشست گل سرش رو در آورد فدش شد 150.... این جوری ادامه بده میترسم کم کم محو بشه {-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/07/14 - 18:07
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
یکی از فانتزیام اینه که سوار اتوبوس باشم ، یکی با عجله سوار بشه و کارتش شارژ نداشته باشه بعد هی دنبال یکی باشه که براش کارت بزنه و بعد برسه به من ، منم دستمو بکنم تو جیبمو کارتمو در بیارم بدم بهش که کارت بکشه ، بعد من همون موقع ایستگاه پیاده شمو کارتمم ازش پس نگیرم و اون داد بزنه حداقل اسمتو بگو ؟
منم محل ندمو تو عمود محو شم ! (پ ن پ افق دیگه جا نداره)
دیدگاه  •   •   •  1392/07/11 - 15:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من سؤالم!
از ریزش باران
از گذر آب
از اشتیاق رسیدن به ناپیدای دریا

من سؤالم!
از جراحت احساس
از اندوه دوری بسیار
از خواب بی‌خواب اشتیاق

من سؤالم!
از خود بی‌قرار
از ناکجای تو در دامنه‌ی اسرار
و از آغوش محو شده در اوج خیال

سؤالم سؤال!
لیک
پُرخروش مانده
در دایره‌ی بی‌جواب . چرا من مانده ام تنها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 15:56
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
« ما دیگه به درد هم نمی‌خوریم »

جمله پایانی عشق های یکطرفه .....

درست به سادگی تغییر دادن یک كانال

كسی كه همه زندگی‌ات بوده

محو می‌شود ...

به همین سادگی
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 17:48
+2
saeed
saeed

دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛


دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...


 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛


 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛


 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛


 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:38
+1
behzadsadeghi
behzadsadeghi
یکی از فانتزی هام اینه که بروسلی الان زنده بود میرفتم میزدم تو گوشش ! ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه ! کصافط مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد {-18-}{-18-}{-18-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 23:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از باده‌ی جام و می مینای توام
تو به تحریک فلک فتنه‌ی دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
می‌توان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمه‌ی گیسوی سمن‌سای توام
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرت‌زده‌ی صورت زیبای توام
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریده‌دل از لعل شکرخای توام
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست؟
من که افتاده‌ی بالای دلارای توام
سر مویی به خود از شوق نپرداخته‌ام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 22:17
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
یکی از فانتزیام اینه که بچه هام یه دو قلوی پسر و دختر بشن !
بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها”
بعد که دعواشون بشه بزنن تو سر و کله ی هم ، داد بزنم بگم :
رها ، رها رو رها کن !
.
.
.
.
.
بعد تو دود محو بشم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 11:06
+2
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ