sasan pool
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم
رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم
بیا، بیا که برای سرودنِ بیتی
هزار واژه ی خونین، قطار کرده دلم
به هر تپش که نفس تازه می کند، باری
مرا به زیستن امّیدوار کرده دلم
کنون که آخر ِ پیری نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند ای لبِ خونین، لبِ ترک خورده
دلم شکسته، هوای انار کرده دلم.
عسل ایرانی
دلم گرفته دلم گرفته به ايوان مي روم و انگشتانم را بر پوست كشيده شب مي كشم چراغهاي رابطه تاريكند كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است...
zahra
گریه میکنم
کسی جواب گریه مرا نمیدهد
زخم خورده ام ولی میان جمع
یک نفر برای زخمهای دل دوا نمیدهد
چرخ میخورم به لابه لای قلبهای کاغذی
یک نفر در این میانه
نیوشا
نه من آنم که ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد ، نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم ، چو گدا بر سر راهی
کس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در ، که جز اين خانه مرا نيست پناهی