یافتن پست: #نشست

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
کم کم دارم نتیجه می گیرم اینایی که صبحا تو مترو رو صندلی نشستن از شب قبلش پیاده نشدن.:|
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 20:49
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
دیدگاه  •   •   •  1392/02/30 - 19:19
+4
roya
roya
در CARLO
لعنت به مستراحی که برچسب قرمز و آبی شیرش برعکس خورده باشد.
لعنت به مستراحی که سوسک ها بدون اطلاع و هماهنگی سرشان را از چاه بیرون بیاورند.
لعنت به مستراحی که مرکز کانونی تحدّب کاسه اش روی صورت آدم باشد.
لعنت به مستراحی که قبل از نشستن کسی درش را بزند.
لعنت به مستراحی که آبش برود و آفتابه اش خالی باشد.
لعنت به مستراحی که پشت درش نوشته باشند:

«لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان ب… .»
لعنت به مستراحی که صدا را ۵۶ مرتبه اکو کند.
لعنت به مستراحی که شیلنگش از هفت جا سوراخ شده باشد.
لعنت به مستراحی که سر شیلنگش همیشه توی چاهش افتاده باشد.
لعنت به مستراحی که فاصله کاسه اش از دیوار پشتی فقط یک سانت باشد.
لعنت به مستراحی که فشار شیر آبش مثل شیر سماور است.
لعنت به مستراحی که بدون آن بنی بشر هیچ چی نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 13:50
+3
AmiR
AmiR
«اريك» ده سال در شيفت شب آلكاتراز كار كرد. از نظر او بدترين قسمت كار، رفتن به اتاق اعدام با صندلي الكتريكي بود. يك شب او روي صندلي شوك نشست و عكس يادگاري گرفت تا به دوستانش نشان دهد. وقتي فيلم را ظاهر كرد در عكس تصوير صورتي را ديد كه از پشت صندلي خيره به او نگاه مي‌كند. او هنوز هم نمي‌داند آن صورت چه بود. اريك مي‌گويد گاهي اوقات واقعا احساس وحشت مي‌كردم. نگهبان‌هاي ديگر داستان‌هايي درباره اتفاقات آن جا تعريف مي‌كردند ولي من سعي مي‌كردم توجهي به حرف آنها نكنم اما گاهي اوقات احساس ترس اجتناب‌ناپذير بود.
«مري مك كلر» دوازده سال است كه در اين جزيره كار مي‌كند. او از انزواي آن جا لذت مي‌برد و مي‌گويد «اين‌جا يك محل فانتزي استاندارد براي من است.» با اين حال او هم اتفاقات عجيبي را تجربه كرده است. وي مي‌گويد«بارها برايم اتفاق افتاده كه احساس مي‌كردم كسي مرا نيشگون مي‌گيرد. من توضيحي براي آنها ندارم به همين خاطر هيچ‌وقت در موردشان با كسي حرف نزدم.»
«جان بنر» در دهه پنجاه، چهار سال از عمر خود را در اين زندان گذراند اين سارق بانك كه هم اكنون در آريزونا زندگي مي‌كند درباره زوزه‌هاي باد مي‌گويد «شب
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 12:57
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قبلنا پسرا واسه دوست شدن با دخترا خیلی تلاش میکردن
قبلنا پسرا پای یه دختر می نشستن تا به دستش بیارن
قبلنا دخترا یه حجب وحیایی داشتن
قبلنا دختر هر دقه عاشق یه پسر نمیشدن
قبلنا اسم دوست دختر و دوست پسر که می اومد سنگین بود
حالا با اسم جی اف و بی اف وزنش رو هواست
همه چی شده بچه بازی ...
دوست داشتنا بده بستون شده ...
تا پول نداشته باشی
تا رنگ موهات طلایی نباشه و ابروهات نره تا بنا گوشت
تا ماشین زیره پات نباشه و پول واسه خرج کردن
تره برات خورد نمیکنن ....
یادش بخیر...
کاش همه چی مثه قبلنا بود...
دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 20:38
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
انواع جواب دادن اس ام اس بعضیاااا

1 . یه عده هستن زیر یه دقیقه جواب میدن تپل درست حسابی...!!
آدم حس میکنه رو در رو باش وایساده قشنگ باش داره حرف میزنه...!!!

2 . یه عده دیر جواب میدن اما کامل و خوب...!!
آدم حس تبادل نامه بش دست میده...!!

3 . یه عده هرچی براشون میفرستی یکی دو کلمه جواب میدن...مخصوصا اوکی...!!
حس حرف زدن با کر و لال به آدم دست میده...!!

4 . یه عده دیگه که کلا اصن جواب نمیدن هر چی بگی...!!
حس نشستن سر قبر مرده و فاتحه خوندن به آدم دست میده.....
دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 20:22
+4
roya
roya
در CARLO
یکی میگفت : باید از کنار مشکلات زندگی

با سرعت عبور کنی و بگی مییییگ میییییگ !!!

اما انگار نمیدونست مشکلات نشستن رومون و میگن:

انگوررررررری ، انگوررررررری !
دیدگاه  •   •   •  1392/02/26 - 10:28
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
وقتي رسيدن به رستوران , دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان ... حالت چطوره ؟؟؟


زنه يه كم غافلگير شد و به شوهره گفت : بهروز , تو قبلا اينجا بودي ؟؟


شوهر: نه بابا اين يارو رو توي باشگاه ديده بودم ...



وقتي نشستن , گارسون اومد و گفت : همون هميشگي رو بيارم ؟؟؟



زنه يه مقدار ناراحت شد و گفت : اين از كجا ميدونه تو چي ميخوري ؟؟؟



شوهر : اينم توي همون باشگاه بود يه بار وقت خوردن غذا منو ديد ...



خواننده رستوران از پشت بلندگو گفت : سلام بهروز جان ... آهنگ مورد علاقتو ميخونم برات ....



زنه ديگه عصباني شد و كيفشو برداشت از رستوران اومد بيرون.



شوهره دويد دنبالش . زنه سوار تاكسي شد ....



بهروز جلو بسته شدن در تاكسي رو گرفت و خواست توضيح بده كه حتما اشتباهي پيش اومده و منو با





يكي ديگه اشتباهي گرفتن ....



زنه سرش داد زد و انواع فحشارو بهش داد ...



يهو راننده تاكسي برگشت گفت : بهروز ايني كه امشب مخشو زدي خيلي بي ادبه ها !!!! :))))))))))
1 دیدگاه  •   •   •  1392/02/24 - 15:01
+3
Ashkan ZEON
Ashkan ZEON
قدیما به کسی که به پات می نشست میگفتن "وفادار"

الان میگن "سیریش
1 دیدگاه  •   •   •  1392/02/23 - 23:20
+4
Mitra Mohebbi
Mitra Mohebbi
الان شما اگه همینطوری بیکار هم نشسته باشید تو خونه
از نظر پدر و [!]ن، بچه همسایه یا بچه فامیل بهتر از شما بیکار میشینه !
دیدگاه  •   •   •  1391/01/18 - 22:18
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ