یافتن پست: #نشست

saman
saman
با کدوم رنگ سیاهی میشه تو عزات سهیم شد

با کدوم حرف تسلی میشه باز مثل قديم شد

با کدوم گريه زاري ميشه از ياد تو رد شد

با چه درسي ميشه بي تو زنده بودن رو بلد شد

باورم نميشه نيستي

باورم نميشه رفتي

اما باور كن هميشه

توي قلب من نشستي

توكه نيستي خاليه جات توي هر لحظه و هرجا

از تو عكس وخاطراتت مونده يادگاري اينجا

كاش ميشد يه بار ديگه ببينم تو رو كنارم

تا بتونم بدي هامو از دلت بيرون بيارم

كلي حرفاي نگفته مونده پشت بغض چشمام

ديگه گريه چاره ساز نيست بي تو دنيارو نميخوام

باورم نميشه نيستي

باورم نميشه رفتي

اما باور كن هميشه

توي قلب من نشستي...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 14:26
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مینویسم با ابر روی دفتر آسمانم. با ستاره ها نقش بندی میکنم و برچسبش را ماه میزنم. در آخر امضا میکنم. درو بر عشق بر آسمان نشسته ام.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/2 - 20:13
saqar
saqar
در CARLO
به من نزديك باش آنقدر كه درد , به دهانِ پاره شده آنقدر كه صبر , به نخاع قطع شده آنقدر كه مرگ , به تو به من ... اما آنچه بينِ ما نشسته مرگ نيست گنجشكِ ديگري ست كه از اينهمه امتدادِ كابل همين يك وجب˚ بينِ ما را انتخاب كرده است
دیدگاه  •   •   •  1392/04/2 - 17:49
+5
saqar
saqar
در CARLO
پسري دختره زيبايي را ديد،شيفتش شد… چند ساعتي با هم تو خيابون قدم زدن كه يهو..! بنز گرون قيمتي جلو پاشون ترمز زد… دختره به پسره گفت: خوش گذشت ولي نميتونم هميشه پياده راه برم باي… نشست تو ماشين راننده بهش گقت: خانم ببخشيد من راننده اين آقا هستم لطفا پياده شيد!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/2 - 15:02
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ؟؟
ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺗﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﻣﺎﻏﺸﻮ ﺑﮑﺸﯽ ﭼﺸﺎﺵ ﭘﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﺸﻪ
ﺑﮕﻪ : ﺁﺧﻪ ﻣﮕﻪ ﺧﻞ ﺷﺪﯼ؟؟ ﺑﮕﯽ : ﺁﺥ ﺁﺭﻩ ﻣﻦ ﺧﻞ ﺗﻮﺍﻡ !!
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺭﯾﺰ ﮐﻨﯽ ﺑﮕﯽ ﺧﺎﮎ
ﺑﺮﺳﺮﻡ ﺑﺎﺯ ﺗﻮﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﯼ؟؟ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﻧﻤﯿﺎﺩ ! ﺍﺻﻼ
ﮔﻮﺵ ﻧﻤﯿﺪﯾﺎ !!
ﺑﻌﺪﺗﺎﺑﯿﺎﺩﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ ﺑﮕﯽ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﯽ؟ ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟؟ ﺧﻮﺏ
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ... ﺣﺮﻑ
ﻣﯿﺰﻧﻪ ... ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ ، ﯾﻬﻮ ﻭﺳﻂ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﮕﯽ ﺗﻮﭘﺮﺍﻧﺘﺰ ﻣﻦ
ﺧﺎﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﻢ ... ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ
ﻋﺰﯾﺰﻡ ...
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ :
ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺍﯼ ...

ما که نداریم
خوش ب حال اونایی که دارن
دیدگاه  •   •   •  1392/04/2 - 01:54
+6
roya
roya
در CARLO
دیشب اینترنتم قطع شد

رفتم یه ذره با خانواده نشستم،باهاشون آشنا شدم

به نظر آدماى خوبى میان
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 13:05
+5
roya
roya
در CARLO
داشتیم فیلم هندی میدیدیم

سلمان خان با یه کلاش یه گردان زرهی رونابود کرد !

گفتم بابا ایناخالی بندیـــه!

بابام برگشت گفت خالی بندی اینه که راننده سیگار میکشه ، تو بوی سیگار میـدی !

هیچی دیگه ضایع شدیم نشستیم ادامه فیلم رو نیگا کردیم
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 12:55
+4
roya
roya
در CARLO
یادش بخیرچقد اسکل بودم!

نیم ساعت دست به سینه مینشستم تا مبصر اسمم روجزءخوبها بنویسه!

بعدم معلم میومدبدون توجه به اسم ها تخته روپاک میکرد!

وچقداسکل تر بودم که زنگ بعدی هم دست به سینه مینشستم !
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 11:35
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
ام...!! کجا؟؟؟ کنار همان که تو ،،، دارم "" "" را اندازه می گیرم... .........
دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 18:55
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامان و بابام نشسته بودن داشتن چایی میخوردن،به مامانم گفتم :

خوب حال میکنیدا پسر به این ماهی دارید

چند لحظه سکوت کردن و بهم خیره شدن

بابام یه آخی کشید و با افسوس به مامانم گفت : چاییتو بخور….
دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 16:34
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ